جملات محمدتقی بهار

جملات محمدتقی بهار

جملات محمدتقی بهار

سلام به مولیزی های عزیز، در ادامه زیباترین جملات محمدتقی بهار برای شما دوستان آورده شده است. امیدواریم این مطلب مورد توجه شما مولیزی های عزیز واقع شود.

محمدتقی بهار

جملات محمد تقی بهار

بود آیا که دگر باره به شیراز رسم
بار دیگر به مراد دل خود بازرسم

بود آیا که ز ری راه صفاهان گیرم
از صفاهان به طرب خانه شیراز رسم

هست راز ازلی در دل شیراز نهان
خرم آن روز که من بر سر آن راز رسم

همت از تربت حافظ طلبم و ز مددش
مست و مستانه به خلوتگه اعزاز رسم

~~~~~✦✦✦~~~~~

تندی مکن که رشته صد سال دوستی
در جای بگسلد چو شود تند آدمی

همواره نرم باش که شیر درنده را
زیر قلاده برد توان با ملایمی

~~~~~✦✦✦~~~~~

دد و دیوند خودبینان مغرور
همان بهتر که دیو و دد نبینی

~~~~~✦✦✦~~~~~

شعر دانی چیست ؟ مرواریدی از دریای عقل
هست شاعر آن کسی کین طرفه مروارید سفت

صنعت و سجع قوافی هست علم و شعر نیست
ای بسا ناظم که نظمش نیست الا حرف مفت

شعر آن باشد که خیزد از دل و جوشد ز لب
باز در دل ها نشیند هرکجا گوئی شنفت

ای بسا شاعر که او در عمر خود نظمی نساخت
وی بسا ناظم که او در عمر خود شعری نگفت

~~~~~✦✦✦~~~~~

سخنان و جملات زیبای محمدتقی بهار

کجا فغان ز جغد جنگ و مرغوای او
که تا ابد بریده باد نای او

کجاست روزگار صلح و ایمنی
شکفته مرد و باغ دلگشای او

کجاست عهد راستی و مردمی
فروغ عشق و تابش صدای او

بیشتر بخوان بیشتر بدان  مرغ سحر ناله سر

کجاست دور یاری و برابری
حیات جاودانی و صفای او

زهی کبوتر سپید آشتی
که دل برد سرود جان فزای او

رسید وقت آن که جغد جنگ را
جدا کنند سر به پیش پای او

~~~~~✦✦✦~~~~~

ما باده عزت و شرافت نوشیم
در راه وطن از دل و از جان کوشیم

گر در صف رزم جامه از خون پوشیم
آزادگی را به بندگی نفروشیم

~~~~~✦✦✦~~~~~

ای به تو داده خدای. راستی و عدل
راستی و عدل. دولتی است خداداد

نیک تر آید به آزمایش دانا
تیزتر آید به آزمایش پولاد

~~~~~✦✦✦~~~~~

برو کار می کن مگو چیست کار
که سرمایه جاودانی است کار

نگر تا که دهقان دانا چه گفت
به فرزندکان چون همی خواست خفت

که میراث خود را بدارید دوست
که گنجی ز پیشینیان اندر اوست

من آن را ندانستم اندر کجاست
پژوهیدن و یافتن با شماست

چو شد مهرمه کشت گه برکنید
همه جای آن زیر و بالا کنید

نمانید ناکنده جایی ز باغ
بگیرید از آن گنج هرجا سراغ

پدر مرد و پوران به امید گنج
به کاویدن دشت بردند رنج

به گاوآهن و بیل کندند زود
هم این جا هم آن جا و هرجا که بود

در آن سال از آن رنج و آن خوب شخم
زهر تخم برخاست هفتاد تخم

نشد گنج پیدا ولی رنجشان
چنان چون پدر گفت شد گنجشان

~~~~~✦✦✦~~~~~

سخنان و جملات زیبای محمدتقی بهار

صاحب دلی چو نیست چه سود از وجود دل
آیینه گو مباش چو اسکندری نماند

~~~~~✦✦✦~~~~~

قول پیمبر به کار بند و میازار
خاطر مور ضعیف و پشه لاغر

بیشتر بخوان بیشتر بدان  شعر دماوند

~~~~~✦✦✦~~~~~

ناکرده گنه معاقبم گویی
سبابه مردم پشیمانم

~~~~~✦✦✦~~~~~

هرکه کمتر شنید پند پدر
روزگارش زیاده پند دهد

وان که را روزگار پند نداد
تیر زهرآب داده پند دهد

~~~~~✦✦✦~~~~~

اقوام روزگار به اخلاق زنده اند
قومی که گشت فاقد اخلاق مردنی ست

~~~~~✦✦✦~~~~~

حیات عبارت از جنبش و فعالیت است.

~~~~~✦✦✦~~~~~

محمدتقی بهار

محمدتقی بهار (زادروز پنجشنبه ۱۲ ربیع‌الاول ۱۳۰۴ هجری قمری، برابر با ۱۸ آذر ۱۲۶۵ هجری خورشیدی در شهر مشهد، مطابق با ۹ دسامبر ۱۸۸۶ میلادی – درگذشت یکشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۳۰، برابر با ۲۲ آوریل ۱۹۵۱ در خانه مسکونی خود در تهران و خاکسپاری ۲ اردیبهشت در آرامگاه ظهیرالدوله در شمیران) ملقب به ملک‌الشعرا و متخلص به «بهار»، شاعر، ادیب، نویسنده، روزنامه‌نگار، تاریخ‌نگار و سیاست‌مدار معاصر ایرانی بود.

منبع: ویکیپدیا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *