در باطن من جان من
سلام و درود بر شما علاقه مندان به شعر و ادب فارسی.در ادامه با ما همراه باشید تا شعر در باطن من جان من از مولانا را تقدیم تان کنم.
سپاس که با مولیزی همراه خواهید بود.
شعر در باطن من جان من از غیر تو ببرید
این غزل درغزلیات دیوان شمس شاعر بزرگ مولانا واقع شده است.
غزل شماره 1890
نام شعر: با روي تو کفر است به معني نگريدن
با روی تو کفر است به معنی نگریدن
یا باغ صفا را به یکی تره خریدن
***
با پر تو مرغان ضمیر دل ما را
در جنت فردوس حرام است پریدن
***
اندر فلک عشق هر آن مه که بتابد
آن ابر تو است ای مه و فرض است دریدن
***
دشتی که چراگاه شکاران تو باشد
شیران بنیارند در آن دست چریدن
***
هر عشق که از آتش حسن تو نخیزد
آن عشق حرام است و صلای فسریدن
***
در باطن من جان من از غیر تو ببرید
محسوس شنیدم من آواز بریدن
***
در خواب شود غافل از این دولت بیدار
از پوست چه شیره بودت در فشریدن
***
رنجور شقاوت چو بیفتاد به یاسین
لاحول بود چاره و انگشت گزیدن
***
جز عشق خداوندی شمس الحق تبریز
آن موی بصر باشد باید ستریدن
***
دیوان شمس:
دیوان شمس تبریزی یا دیوان کبیر، دیوان مولانا جلالالدین محمد بلخی شامل غزلها، رباعیها و ترجیعهای اوست. دیوان شمس تبریزی در عُرف خاندان مولانا و سلسلهٔ مولویه در روزگاران پس از مولانا با عنوان دیوان کبیر شناخته میشدهاست. گویا آنچه در تداول مولویان جریان داشتهاست همان دیوان یا غزلیات بودهاست و بعدها عنوان دیوان کبیر را بر آن اطلاق کردهاند. همچنین عنوان دیوان شمس تبریزی یا کلیات شمس تبریزی نیز از عنوانهایی است که در دورههای بعد بدان داده شدهاست، به اعتبار این که بخش اعظم این غزلها را مولانا خطاب به شمسالدین تبریزی سرودهاست.
منبع: ویکی پدیا
سپاس که نگاه زیبایتان را به مولیزی اختصاص دادید.