شعر فاضل نظری

شعر فاضل نظری

شعر فاضل نظری

سلام و درود به همراهان گرامی سایت مولیزی، با شعر فاضل نظری در خدمت شما عزیزان هستیم. در ادامه شعر فاضل نظری عاشقانه، شعر فاضل نظری جديد و شعر فاضل نظری درباره امام حسین برای شما همراهان عزیز آورده شده است. امیدواریم این مطلب مورد توجه شما عزیزان واقع شود.  با ما همراه باشید…

شعر فاضل نظری

شعر فاضل نظری عاشقانه

گلچینی از بهترین اشعار فاضل نظری

گر عقل پشت حرف دل اما نمی گذاشت
تردید پا به خلوت دنیا نمی گذاشت

از خیر هست و نیست دنیا به شوق دوست
می شد گذشت، وسوسه اما نمی گذاشت

اینقدر اگر معطل پرسش نمی شدم
شاید قطار عشق مرا جا نمی گذاشت

دنیا مرا فروخت، ولی کاش دست کم
چون بردگان مرا به تماشا نمی‌گذاشت

شاید اگر تو نیز به دریا نمی زدی
هرگز به این جزیره کسی پا نمی‌گذاشت

گر عقل در جدال جنون مرد جنگ بود
ما را در این مبارزه تنها نمی‌گذاشت

ای دل بگو به عقل که دشمن هم این چنین
در خون مرا به حال خودم وا نمی گذاشت

ما داغدار بوسه ی وصلیم چون دو شمع
ای کاش عشق سر به سر ما نمی گذاشت

✦✦✦✦✦✦✦

مپرس حال مرا! روزگار یارم نیست
جهنمی شده‌ام، هیچ کس کنارم نیست

نهال بودم و در حسرت بهار! ولی
درخت می‌شوم و شوق برگ و بارم نیست

به این نتیجه رسیدم که سجده کردن من
به جز مبارزه با آفریدگارم نیست

مرا ز عشق مگویید، عشق گمشده‌ای است
که هر چه هست ندارم! که هر چه دارم نیست

شبی به لطف بیا بر مزار من، شاید
بِرویَد آن گل سرخی که بر مزارم نیست

فواره وار، سربه هوایی و سربه زیر
چون تلخی شراب، دل آزار و دلپذیر

شعر فاضل نظری در مورد عشق

به نسيمی همه راه به هـــم می ‌ريزد
کی دل سنگ تو را آه به هم می ‌ريزد؟

سنگ در برکه مـی ‌اندازم و مـــی ‌‌پندارم
با همين سنگ زدن، ماه به هم می ‌ريزد

عشق بر شانه هم چيدن چندين سنگ است
گاه مــی ‌ماند و ناگاه بــــه هـــــم مــــی ‌ريزد

آن چه را عقل به يک عمر به دست آورده است
عشق يک لحظه کــــــوتاه به هــــــــم می ‌ريزد

آه، يک روز همين آه تــــــو را می گيرد
گاه يک کوه به يک کاه به هم می ‌ريزد

✦✦✦✦✦✦✦

شـــعـــلـه انـفـــس و آتــــش‌زنــــه آفــــــاق اسـت
غــــم قـــــرار دل پــــــــرمشــــغله عشــــاق است

جــــام مــــي‌ نزد مـــن آورد و بـــر آن بوســـه زدم
آخــــــرين مــــرتبـــه مســت‌شــدن اخــلاق است

بيـــش از آن شــوق كــــه مــن بـا لب ساغر دارم
لب ســــاقـــي به دعـــاگويــي من مشتاق است

بـعـد يــك عــــمر قنــاعــــت دگــــــر آمــــوختــــه‌ام
عشق گنجي است كه افزوني‌اش از انفاق است

بـاد، مشـتــــي ورق از دفـــتـر عمـــــر آورده است
عشـــق ســرگــرمـــي سـوزاندن اين اوراق است

 

شعری عاشقانه و بی نظیر ازفاضل نظری

اما تو بگو «دوستی» ما به چه قیمت؟
امروز به این قیمت، فردا به چه قیمت؟ای خیره به دلتنگی محبوس در این تنگ
این حسرت دریاست تماشا به چه قیمت؟یك عمر جدایی به هوای نفسی وصل
گیرم كه جوان گشت زلیخا، به چه قیمت؟

از مضحكه ی دشمن تا سرزنش دوست
تاوان تو را می‌دهم اما به چه قیمت؟

مقصود اگر از دیدن دنیا فقط این بود
دیدیم، ولی دیدن دنیا به چه قیمت؟

شعر فاضل نظری جديد

پرستیدنت خطا نیست

تو آن بتی که پرستیدنت خطایی نیست

وگر خطاست!مرا از خطا ابایی نیست

بیا که در شب گرداب زلف مواجت
به غیر گوشه ی چشم تو ناخدایی نیست

درون خاک دلم می تپد،هنوز اینجا
به جز صدای قدم های تو صدایی نیست

نه حرف عقل بزن با کسی نه لاف جنون
که هرکجا خبری هست ادعایی نیست

دلیل عشق فراموش کردن دنیاست
وگرنه بین من و دوست ماجرایی نیست

سفر به مقصد سردرگمی رسید،چه خوب!
که در ادامه ی این راه رد پایی نیست

غزلی زیبا از فاضل نظری

تمام مردم اگر چشمشان به ظاهر توست

نگاه من به دل پاک و جان طاهر توست

فقط نه من به هوای تو اشک می ریزم
که هر چه رود در این سرزمین مسافر توست

همان بس است که با سجده دانه برچیند
کسی که چشم تو را دیده است و کافر توست

به وصف هیچ کسی جز تو دم نخواهم زد
خوشا کسی که اگر شاعر است، شاعر توست

که گفته است که من شمع محفل غزلم؟!
به آب و آتش اگر می زنم به خاطر توست

شعری زیبا از فاضل نظری

هرگاه یک نگاه به بیگانه می کنی

خون مرا دوباره به پیمانه می‌ کنی

ای آنکه دست بر سر من می‌ کشی! بگو
فردا دوباره موی که را شانه می‌ کنی؟

گفتی به من نصیحت دیوانگان مکن!
باشد، ولی نصیحت دیوانه می‌ کنی

ای عشق سنگدل که به آیینه سر زدی
در سینه‌ ی شکسته‌ دلان خانه می‌ کنی؟

بر تن چگونه پیله ببافم که عاقبت
چون رنگ رخنه در پر پروانه می کنی

عشق است و گفته اند که یک قصه بیش نیست
این قصه را به مرگ خود افسانه می کنی

شعر فاضل نظری امام حسین

تويی که نام تو در صدر سربلندان است
هنوز بر سر نی چهره تو خندان است

اگر در آتش مهرت گداختيم چه غم
جزای سوختگان در غمت دو چندان است

به احتياج سراغ از غم تو می‌گيريم
که غم قنوت نياز نيازمندان است

از آن زمان که گرفتی ز مردمان بيعت
جدال عهدشکن‌ها و پاييندان است

خوشا به تربت پاک تو سجده بردن ما
تويی که نام تو در صدر سربلندان است

✦✦✦✦✦✦✦

انگار نه انگار

ای چشم تو بیمار، گرفتار، گرفتار

برخیز چه پیشامده این بار علمدار

گیریم که دست و علم و مشک بیفتد

برخیز فدای سرت انگار نه انگار

✦✦✦✦✦✦✦

تشنه لبی مست رفته است به میدان

هیچ دلی عاشق و دچار مبادا

عاقبت چشم، انتظار مبادا

می‌روی و ابرها به گریه که برگرد!

چشم خداوند اشکبار مبادا

✦✦✦✦✦✦✦

خورشید فلک مرتبه را روی زمین یافت

آن کشته که بردند به یغما کفنش را

تیر از پی تیر آمد و پوشاند تنش را

خون از مژه می‌ریخت به تشییع غریبش

آن نیزه که می‌برد سر بی بدنش را

✦✦✦✦✦✦✦

چراغ تابناک

با لبان تشنه آن ساعت که افتادی به خاک

لَم تَقُل شیئا سِوا: قُم یا اخا! أدرِک اخاک!

مشک دور از دست گریان است و قدری دورتر

مانده بر صحرا لبی خندان و جسمی چاک چاک

✦✦✦✦✦✦✦

کسی که…

نشسته سایه‌ای از آفــــــــــــتاب بر رویش به روی شانۀ طوفان رهاست گیسویش

ز دوردست، سواران دوباره می‌آیند که بگذرند به اسبان خویش از رویش

فاضل نظری

فاضل نظری (زادهٔ ۱۰ شهریور ۱۳۵۸ در خمین) شاعر ایرانی، مدرس دانشگاه و مدیرعامل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است. ‏ او نویسنده پرتیراژ ترین کتاب های شعر معاصر فارسی است. تا کنون از این شاعر، شش مجموعه شعر گریه‌های امپراتور، اقلیت، آن‌ها، ضد ، کتاب و اکنونبه چاپ رسیده‌است.آثار او در بسته‌بندی های مجزا تحت عنوان سه‌گانهٔ شعریِ فاضل نظری و پنج دفتر نیز ارائه شده‌است. در اردیبهشت ۱۳۹۷ جشن انتشار ۵۰۰ هزارمین نسخه از کتاب‌های او در فروشگاه مرکزی نشر سوره مهر با حضور علاقه مندان برگزار شد.

منبع: ویکیپدیا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *