اشعار احمد شاملو
سلام خدمت بینندگان سایت مولیزی.امروز میخواهیم یکی از شاعران قبل ازانقلاب به نام احمد شاملو را به شما دوستان معرفی کنیم وچند نمونه از اشعار احمد شاملو را با شما عزیزان به اشتراک بگذاریم.
ممنونم که همراه سایت مولیزی هستید.
*********************
گر بدین سان زیست باید پست
من چه بی شرمم اگرفانوس عمرم را به رسوایی نیاویزم
بر بلند کاجِ خشکِ کوچه بنبست.
گر بدین سان زیست باید پاک
من چه ناپاکم اگرننشانم ازایمان خود، چون کوه
یادگاری جاودانه، بر ترازبی بقای خاک
*********************************
قصه نیستم که بگویی
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی چنان که بدانی
من درد مشترکم ….
مرا فریاد کن !
*********************
من سرگذشت یأسم و امید
با سرگذشت خویش:
می مردم از عطش،
آبی نبود تا لب خشکیده تر کنم
میخواستم به نیمه شب آتش،
خورشید شعله زن به درآمد چنان که من
گفتم دو دست را به دو چشمان سپر کنم
با سرگذشت خویش
من سرگذشت یاس و امیدم…
*****************************8
میان خورشیدهای همیشه
زیبایی تو لنگریست
خورشیدی که از سپیده دم
همه ستارگان بی نیازم می کند.
******************************
یکی کودک بودن
«به ایسای شاعر»
یکی کودک بودن
آه!
یکی کودک بودن در لحظه غرش آن توپ آشتی
و گردش مبهوت سیب سرخ
بر آیینه
یکی کودک بودن
در این روز دبستان بسته
و خشخش نخستین برف سنگینبار
بر آدمک سرد باغچه
در این روز بیامتیاز
تنها
مگر
یکی کودک بودن
****************************
احمد شاملو(۲۱ آذر۱۳۰۴–۲ مرداد ۱۳۷۹)متخلص به الف. بامداد. صبح، شاعر، فیلمساز، روزنامهنگار، پژوهشگر، مترجم، فرهنگنویس و از دبیران کانون نویسندگان ایران بود.شاملو تحصیلات مدرسهای نامرتبی داشت؛ زیرا پدرش افسر ارتش بود و پیوسته از شهری به شهری گسیل میشد، و از همین روی خانوادهاش هرگز نتوانست مدتی طولانی جایی ماندگار شوند. زندانی شدنش در سال ۱۳۲۲ بهسبب فعالیتهای سیاسی پایانِ همان تحصیلات نامرتب بود.