اشعار برگزیده وحشی بافقی

اشعار برگزیده وحشی بافقی

اشعار برگزیده وحشی بافقی

سلام به مولیزی های عزیز، در ادامه گلچینی از اشعار برگزیده وحشی بافقی برای شما عزیزان آورده شده است. امیدواریم این مطلب مورد توجه شما همراهان گرامی واقع شود.

وحشی بافقی

اشعار برگزیده وحشی بافقی

گزیده زیباترین اشعار وحشی بافقی به همراه غزلیات، شعرهای شور انگیز و عاشقانه وحشی بافقی در ادامه آمده است با ما همراه باشید.

اشعار عاشقانه وحشی بافقی

چرا ستمگر من با کسی جفا نکند

جفای او همه کس می‌کشد چرا نکند

فغان ز سنگدل من که خون صد مظلوم

به ظلم ریزد و اندیشه از خدا نکند

چه غصه‌ها که نخوردم ز آشنایی تو

خدا تو را به کسی یارب آشنا نکند

کدام سنگدل از درد من خبر دارد

که با وجود دل سخت گریه‌ها نکند

کشیده جام و سر بی‌گنه کشی دارد

عجب که بر نکشد تیغ و قصد ما نکند

به جای خویش نیامد مرا چو وحشی دل

اگر ز تیر تو پیکان به سینه جا نکند

شعر غلط کردم غلط از وحشی بافقی

تکیه کردم بر وفای او غلط کردم ، غلط باختم جان در هوای او غلط کردم، غلط

عمر کردم صرف او فعلی عبث کردم ، عبث ساختم جان را فدای او غلط کردم ، غلط

دل به داغش مبتلا کردم خطا کردم ، خطا سوختم خود را برای او غلط کردم ، غلط

اینکه دل بستم به مهر عارضش بد بود بد جان که دادم در هوای او غلط کردم ، غلط

همچو وحشی رفت جانم درهوایش حیف ، حیف خو گرفتم با جفای او غلط کردم ، غلط

بیشتر بخوان بیشتر بدان  یاری اندر کس نمی بینیم یاران را چه شد

شعر همخواب از وحشی بافقی

همخواب رقیبانی و من تاب ندارم
بی‌تابم و از غصهٔ این خواب ندارم

دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست
کس در همه آفاق به دلتنگی من نیست

بسیار ستمکار و بسی عهد شکن هست
اما به ستمکاری آن عهد شکن نیست

پیشِ تو بسی از همه کَس خوارترم من
زان روی که از جمله گرفتارترم من

روزی که نماند دگری بر سر کویت
دانی که ز اغیار وفادار ترم من

بر بی کسی من نگر و چارهٔ من کن
زان کز همه کس بی کس و بی‌یارترم من

شعر عبور از مه وحشی بافقی

دلم برای تو و شعر تازه ات تنگ است
دلم برای تو و شعر تازه ات تنگ است

دلم هوایی آن لهجه ی خوش آهنگ است
من از خودم به دلم می گریزم آری من

من از خودم به دلم می گریزم آری من منی که عقل و دلم سال هاست در جنگ است

قبا به قد من ای عقل پابرهنه مدوز
قبا به قد من ای عقل پابرهنه مدوز

برای قامت ما این لباس ها تنگ است
چه دیر می گذرد لحظه های آمدنش

همیشه عقربه ی انتظارها لنگ است
همیشه عقربه ی انتظارها لنگ است

اشعار برگزیده وحشی بافقی

عیب مجنون مکن ای منکر لیلی که ز دور
حالتی هست که آن بر همه کس ظاهر نیست

******

فریاد که سوز دل عیان نتوان کرد
با کس سخن از داغ نهان نتوان کرد

اینها که من از جفای هجران دیدم
یک شمه به سد سال بیان نتوان کرد

بیشتر بخوان بیشتر بدان  مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد

******

رموز کشف و کرامات سالکان طریق
ورای رمز شناسی و نکته دانی نیست

به هر که خواه نشین گر چه این نه شیوه تست
که از تو در دل ما راه بدگمانی نیست

******

من آن مرغم که افکندم به دام سد بلا خود را
به یک پرواز بی هنگام کردم مبتلا خود را

نه دستی داشتم بر سر، نه پایی داشتم در گل
به دست خویش کردم اینچنین بی دست و پا خود را

******

در دل  همان محبت  پیشینه باقی است
آن  دوستی که بود در این سینه باقی است

باز آ و حسن جلوه ده و عرض ناز کن
کان دل که  بود صاف  چو آیینه باقی است

از  ما  فروتنی‌ست  بکش   تیغ  انتقام
بر  خاطر   شریفت  اگر   کینه  باقی  است

نقدینه ی وفاست همان بر عیار خویش
قفلی  که  بود  بر   در  گنجیه   باقی است

وحشی  اگر ز کسوت رندی دلت گرفت
زهد و صلاح و خرقه ی پشمینه باقی است

گلچینی از بهترین غزلیات وحشی بافقی

ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم
امید ز هر کس که بریدیم، بریدیم

دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند
از گوشه بامی که پریدیم، پریدیم

رم دادن صید خود از آغاز غلط بود
حالا که رماندی و رمیدیم، رمیدیم

کوی تو که باغ ارم روضه خلد است
انگار که دیدیم ندیدیم، ندیدیم

صد باغ بهار است و صلای گل و گلشن
گر میوه یک باغ نچیدیم، نچیدیم

سر تا به قدم تیغ دعاییم و تو غافل
هان واقف دم باش رسیدیم، رسیدیم

بیشتر بخوان بیشتر بدان  حال دل با تو گفتنم هوس است

وحشی سبب دوری و این قسم سخن‌ها
آن نیست که ما هم نشنیدیم، شنیدیم

وحشی بافقی

کمال‌الدّین یا شمس‌الدّین محمّد وحشی بافقی یکی از شاعران نامدار سدهٔ دهم ایران است که در سال ۹۳۹ هجری قمری در شهر بافق از توابع یزد چشم به جهان گشود. دوران زندگی او با پادشاهی شاه طهماسب صفوی و شاه اسماعیل دوم و شاه محمد خدابنده هم‌زمان بود. وی تحصیلات مقدماتی خود را در زادگاهش سپری نمود.

وحشی در جوانی به یزد رفت و از دانشمندان و سخنگویان آن شهر کسب فیض کرد و پس از چند سال به کاشان عزیمت نمود و شغل مکتب‌داری را برگزید. وی پس از روزگاری اقامت در کاشان و سفر به بندر هرمز و هندوستان، در اواسط عمر به یزد یا کرمان دقیقا مشخص نیست بازگشت و تا پایان عمر (سال ۹۹۱ هجری قمری) در این شهر زندگی کرد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *