المنه لله که در میکده باز است

المنه لله که در میکده باز است

با عرض سلام و درود خدمت شما همراهان گرامی سایت مولیزی.ما مفتخریم که به شما عزیزان اطلاع رسانی می کنیم.لطفا درادامه با ما همراه باشید تا شما را با این غزل زیبا از حضرت حافظ آشنا کنم.

با سپاس از این که تا آخر پست همراه ما خواهید بود.

شعرالمنه لله که در میکده باز است

غزل شماره 40

این غزل حافظ ،غزلی عاشقانه است و می‌گوید خدا را سپاس به خاطر باز بودن در میکده ( حال و هوای عارفانه ی غزل ربطی به آن میخانه ها ندارد.)که کام دل من این‌گونه برآورده شد. او معشوق را مست و مغرور و خود را عاجز و نیازمند به او می‌داند. حافظ فقط به معشوق چشم دارد و در فراقش همچون شمع می‌سوزد.

غزل:

المنة لله که در میکده باز است

زان رو که مرا بر در او روی نیاز است

*********

خم‌ها همه در جوش و خروشند ز مستی

وان می که در آن جاست حقیقت نه مجاز است

*********

از وی همه مستی و غرور است و تکبر

وز ما همه بیچارگی و عجز و نیاز است

*********

رازی که بر غیر نگفتیم و نگوییم

با دوست بگوییم که او محرم راز است

*********

شرح شکن زلف خم اندر خم جانان

کوته نتوان کرد که این قصه دراز است

*********

بار دل مجنون و خم طره لیلی

رخساره محمود و کف پای ایاز است

*********

بردوخته‌ام دیده چو باز از همه عالم

تا دیده من بر رخ زیبای تو باز است

بیشتر بخوان بیشتر بدان جوزا سحر نهاد حمایل برابرم

*********

در کعبه کوی تو هر آن کس که بیاید

از قبله ابروی تو در عین نماز است

*********

ای مجلسیان سوز دل حافظ مسکین

از شمع بپرسید که در سوز و گداز است

*********

المنه لله که در میکده باز است معنی و تفسیر

۱- خدا را سپاس که در میکده باز است و محفل و مجلس عاشقان و رندان برپاست و من برای برآوردن حاجت خود به سوی آنجا می روم. خدا را شکر که می توانیم عاشقانه به عبادت بپردازم.

۲- تمامی خم ها از شدت مستی در جوش و خروشند و آن شرابی که آنجاست باده حقیقت است نه سراب مجازی.

٣- معشوق ما سراپا مستی و غرور و تکبّر است و ما عاشقان در برابر او با بیچارگی و عجز و نیاز، سر تعظیم فرود می آوریم. او حقیقت هستی و هستی حقیقی است و ما در مقابل او تسلیم هستیم.

۴- آن سر و رازی را که ما به هیچکس نگفتیم و نخواهیم گفت، با دوست که محرم راز ماست، می گوییم.

۵- قصه گیسوی شکن در شکن یار را نمی توان کوتاه بیان کرد که قصه ای بس طولانی است.

۶- قصّه ی عشق، قصّه ای است طولانی؛ قصّه ی غمی است که در دل مجنون بود و خَمی که در گیسوی لیلی بود که دام دل مجنون شد؛ داستان عشق محمود به ایاز است که چنان سلطان بزرگی چهره ی خود را در زیر کف پای ایاز قرار می داد.

۷- من چون بازی دست آموز چشم از همه دنیا بسته ام زیرا که دیده من تنها چهره زیبای تو را می بیند.

بیشتر بخوان بیشتر بدان من بی تو دمی قرار نتوانم کرد

۸- ای یار! هر کس که به کعبه ی کوی تو روی آورد و به وصال تو برسد و قبله گاه ابروی تو را ببیند، همیشه در حال عبادت و نماز است؛ به هر طرف که رو کند، تو را می بیند و هشیاری و مستی اش همه عین نماز است.

۹- ای یاران مجلس، سوز دل حافظ، ناتوان را از شمع بپرسید که چون او در سوز و گداز است.