شعر درباره شهر شیراز

شعر درباره شهر شیراز

شعر درباره شهر شیراز

سلام و درود به همراهان گرامی سایت مولیزی، با شعر درباره شهر شیراز در خدمت شما عزیزان هستیم. در ادامه اشعار زیبا درباره شهر شیراز از شاعران بزرگ، حافظ و سعدی شیرازی، شهریار، عبید زاکانی و دیگران شاعران برای شما همراهان گرامی آورده شده است. امیدواریم این مطلب مورد توجه شما عزیزان واقع شود. با ما همراه باشید…

شعر درباره شهر شیراز

شعر زیبا در مورد شهر شیراز

شعر درباره شهر شیراز از زبان شعرای برجسته

شیراز در اشعار حافظ

خوشا شیراز و وضع بی‌مثالش
خداوندا نگه دار از زوالش

ز رکن آباد ما صد لوحش الله
که عمر خضر می‌بخشد زلالش

میان جعفرآباد و مصلا
عبیرآمیز می‌آید شمالش

به شیراز آی و فیض روح قدسی
بجوی از مردم صاحب کمالش

که نام قند مصری برد آنجا
که شیرینان ندادند انفعالش

صبا زان لولی شنگول سرمست
چه داری آگهی چون است حالش

گر آن شیرین پسر خونم بریزد
دلا چون شیر مادر کن حلالش

مکن از خواب بیدارم خدا را
که دارم خلوتی خوش با خیالش

چرا حافظ چو می‌ترسیدی از هجر
نکردی شکر ایام وصالش

شعر سعدی در مورد شهر شیراز

خوشا سپیده‌ دمی باشد آنکه بینم باز
رسیده بر سر الله اکبر شیراز

بدیده بار دگر آن بهشت روی زمین
که بار ایمنی آرد نه جور قحط و نیاز

نه لایق ظلماتست بالله این اقلیم
که تختگاه سلیمان بدست و حضرت راز

هزار پیر و ولی بیش باشد اندر وی
که کعبه بر سر ایشان همی کند پرواز

به ذکر و فکر و عبادت به روح شیخ کبیر
به حق روزبهان و به حق پنج نماز

که گوش دار تو این شهر نیکمردان را
ز دست ظالم بد دین و کافر غماز

به حق کعبه و آن کس که کرد کعبه بنا
که دار مردم شیراز در تجمل و ناز

بیشتر بخوان بیشتر بدان  هر کسی کو دور ماند از اصل خویش

هر آن کسی که کند قصد قبةالاسلام
بریده باد سرش همچو زر و نقره به گاز

که سعدی از حق شیراز روز و شب می‌گفت
که شهرها همه بازند و شهر ما شهباز

شعر درباره شهر شیراز از شهریار

دیدمت دورنمای در و بام ای شیراز

سرم آمد به بر سینه سلام ای شیراز

وامداریم سرافکنده ز خجلت در پیش

که پس انداخته ایم اینهمه وام ای شیراز

توسن بخت نه رام است خدا می داند

ورنه دانی که مرا چیست مرام ای شیراز

نکهت باغ گل و نزهت نارنجستان

از نسیمم بنوازند مشام ای شیراز

نرگسم سوی چمن خواند و سروم سوی باغ

من مردد که دهم دل به کدام ای شیراز

به قیام از بر هر گنبد سبزی سروی

چون عروسان خرامان به خیام ای شیراز

با من از عهد کهن پیک و پیام ای شیراز

سرورانت مگر از سرو روانت زادند

که در آفاق بلندند و به نام ای شیراز

قرن ها می رود و ذکر جمیل سعدی

همچنان مانده در افواه انام ای شیراز

خواجه بفشرد سخن را و فکندش همه پوست

تا به لب راند همه جان کلام ای شیراز

زان می لعل که خمخانه به حافظ دادی

جرعه ای نیز مرا ریز به جام ای شیراز

زان خرابات که بر مسند آن خواجه مقیم

گوشه ای نیز مرا بخش مقام ای شیراز

ترک جوشی زده ام نیم پز و نامطبوع

تب عشقی که بتابیم تمام ای شیراز

شهسوار سخنم لیک نه با آن شمشیر

که به روی تو برآید ز نیام ای شیراز

شاید از گرد و غبار سفرم نشناسی

شهریارم به در خواجه غلام ای شیراز

میروم دست زنان بر سر و پای اندر گل

زین سفر تا چه شود حال و چه آید به سرم

گاه چون بلبل شوریده درآیم به خروش

گاه چون غنچهٔ دلتنگ گریبان بدرم

من از این شهر اگر برشکنم در شکنم

من از این کوی اگر برگذرم درگذرم

بی‌خود و بی‌دل و بی‌یار برون از شیراز

«میروم وز سر حسرت به قفا مینگرم»

قوت دست ندارم چو عنان میگیرم

«خبر از پای ندارم که زمین می‌سپرم»

این چنین زار که امروز منم در غم عشق

قول ناصح نکند چاره و پند پدرم

ای عبید این سفری نیست که من میخواهم

میکشد دهر به زنجیر قضا و قدرم

شعر درباره شهر شیراز از بیژن سمندر

دیدمت دورنمای در و بام ای شیراز
سرم آمد به بر سینه، سلام ای شیراز

وامداریم سرافکنده ز خجلت در پیش
که پس انداخته ایم اینهمه وام ای شیراز
توسن بخت نه رام است خدا می داند
ورنه دانی که مرا چیست مرام ای شیراز
نکهت باغ گل و نزهت نارنجستان
از نسیمم بنوازند مشام ای شیراز
نرگسم سوی چمن خواند و سروم سوی باغ
من مردد که دهم دل به کدام ای شیراز
به قیام از بر هر گنبد سبزی سروی
چون عروسان خرامان به خیام ای شیراز
توئی آن کشور افسانه که خشت و گل تست
با من از عهد کهن پیک و پیام ای شیراز
سرورانت مگر از سرو روانت زادند
که در آفاق بلندند و به نام ای شیراز
قرن ها می رود و ذکر جمیل سعدی
همچنان مانده در افواه انام ای شیراز
خواجه بفشرد سخن را و فکندش همه پوست
تا به لب راند همه جان کلام ای شیراز
زان می لعل که خمخانه به حافظ دادی
جرعه ای نیز مرا ریز به جام ای شیراز
زان خرابات که بر مسند آن خواجه مقیم
گوشه ای نیز مرا بخش مقام ای شیراز
ترک جوشی زده ام نیم پز و نامطبوع
تب عشقی که بتابیم تمام ای شیراز
شهسوار سخنم لیک نه با آن شمشیر
که به روی تو برآید ز نیام ای شیراز

شعر شیرازی بیژن سمندر

هر که سودانامه سعدی نبشت

دفتر پرهیزگاری گو بشوی

هر که نشنیدست وقتی بوی عشق

گو به شیراز آی و خاک من ببوی

شعر شیرازی یدالله طارمی

مستی از من پرس و شور عاشقی

و آن کجا داند که درد آشام نیست

باد صبح و خاک شیراز آتشیست

هر که را در وی گرفت آرام نیست

شیراز یکی از شهرهای بزرگ ایران و یکی از کلان‌شهرهای این کشور و مرکز استان فارس است. جمعیت شیراز در سال ۱۳۹۵ خورشیدی، بالغ بر ۱٬۵۶۵٬۵۷۲ تن بوده، که این رقم با احتساب جمعیت ساکن در حومهٔ شهر به ۱٬۸۶۹٬۰۰۱ تن می‌رسد. شیراز پنجمین شهر بزرگ و پرجمعیت ایران است.

شیراز در بخش مرکزی استان فارس، در ارتفاع ۱۴۸۶ متر بالاتر از سطح دریا و در منطقهٔ کوهستانی زاگرس واقع شده و آب و هوای معتدلی دارد. این شهر، از سمت غرب به کوه دراک، از سمت شمال به کوه‌های بمو، سبزپوشان، چهل‌مقام و باباکوهی (از رشته‌کوه‌های زاگرس) محدود شده‌است.

شیراز پس از تبریز (در سال ۱۲۸۷ خورشیدی) و تهران (در سال ۱۲۸۹ خورشیدی)، سومین شهر ایران بوده، که در سال ۱۲۹۶ خورشیدی، نهاد شهرداری در آن تأسیس شد. شهرداری شیراز به ۱۱ منطقهٔ مستقل شهری، تقسیم شده و جمعاً مساحتی بالغ بر ۲۴۰ کیلومتر مربع را شامل می‌شود.

منبع: ویکیپدیا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *