نظری کن ای توانگر که به دیدنت فقیرم
سلام به مولیزی های عزیز، با شعر نظری کن ای توانگر که به دیدنت فقیرم در خدمت شما عزیزان هستیم. درادامه شعر به خدا اگر بمیرم که دل از تو برنگیرم از غزلیات شاعر زیبا سخن سعدی شیرازی به همراه معنی برای شما همراهان گرامی آورده شده است. امید است این مطلب مورد توجه شما عزیزان واقع شود. از اینکه با نظرات سازنده خود ما را در بهبود و پیشرفت سایت مولیزی یاری می کنید سپاسگزاریم
به خدا اگر بمیرم که دل از تو برنگیرم (سعدی)
نظری کن ای توانگر که به دیدنت فقیرم
به خدا اگر بمیرم که دل از تو برنگیرم
برو ای طبیبم از سر که دوا نمیپذیرم
همه عمر با حریفان بنشستمی و خوبان
تو بخاستی و نقشت بنشست در ضمیرم
مده ای حکیم پندم که به کار در نبندم
که ز خویشتن گزیر است و ز دوست ناگزیرم
برو ای سپر ز پیشم که به جان رسید پیکان
بگذار تا ببینم که که میزند به تیرم
نه نشاط دوستانم نه فراغ بوستانم
بروید ای رفیقان به سفر که من اسیرم
تو در آب اگر ببینی حرکات خویشتن را
به زبان خود بگویی که به حسن بینظیرم
تو به خواب خوش بیاسای و به عیش و کامرانی
که نه من غنودهام دوش و نه مردم از نفیرم
نه توانگران ببخشند فقیر ناتوان را
نظری کن ای توانگر که به دیدنت فقیرم
اگرم چو عود سوزی تن من فدای جانت
که خوش است عیش مردم به روایح عبیرم
نه تو گفتهای که سعدی نبرد ز دست من جان
نه به خاک پای مردان چو تو میکشی نمیرم
معنی شعر به خدا اگر بمیرم که دل از تو برنگیرم ( سعدی)
نظری کن ای توانگر که به دیدنت فقیرم
به خدا اگر بمیرم که دل از تو برنگیرم
برو ای طبیبم از سر که دوا نمی پذیرم
به خدا قسم که اگر بمیرم هم دل از تو برنمیدارم. ای پزشک، از بالای سر من برو که من درمان پذیر نیستم.
~~~~~✦✦✦~~~~~
همه عمر با حریفان بنشستمی و خوبان
تو بخاستی و نقشت بنشست در ضمیرم
در تمام مدت عمرم همنشین زیبارویان و خوبان بودم. تو برخاستی و در ضمیر وجود من نقش بستی.
~~~~~✦✦✦~~~~~
مده ای حکیم پندم که به کار درنبندم
که ز خویشتن گزیرست و ز دوست ناگزیرم
ای حکیم! به من پند و اندرز نده که نصیحتهایت را به کار نمیگیرم. چراکه من میتوانم چاره خود را بکنم اما در برابر دوست، چارهای ندارم.
~~~~~✦✦✦~~~~~
برو ای سپر ز پیشم که به جان رسید پیکان
بگذار تا ببینم که که می زند به تیرم
ای سپر! از جلوی من کنار برو که پیکان تیر به جانم رسید. بگذار تا نگاه کنم این چه کسی است که دارد من را با تیر میزند.
~~~~~✦✦✦~~~~~
نه نشاط دوستانم نه فراغ بوستانم
بروید ای رفیقان به سفر که من اسیرم
نه با دوستان به نشاط میآیم و نه در بوستان به آسودگی و آرامش میرسم. ای دوستان به سفر بروید، چرا که من اسیر هستم (و نمیتوانم همراه شما بیایم)
~~~~~✦✦✦~~~~~
تو در آب اگر ببینی حرکات خویشتن را
به زبان خود بگویی که به حسن بی نظیرم
اگر تو در آب حرکات خودت را ببینی، با زبان خودت خواهی گفت که «در زیبایی بینظیر هستم»
~~~~~✦✦✦~~~~~
تو به خواب خوش بیاسای و به عیش و کامرانی
که نه من غنوده ام دوش و نه مردم از نفیرم
تو در خواب خوش استراحت کن و با عیش و خوشگذرانی طی کن، که دیشب نه من خوابیدهام و نه مردم توانستهاند از صدای ناله من خوابشان ببرد.
~~~~~✦✦✦~~~~~
نه توانگران ببخشند فقیر ناتوان را
نظری کن ای توانگر که به دیدنت فقیرم
مگر چنین نیست که ثروتمندان به نیازمنان ناتوان میبخشند؟ ای ثروتمند! به من نگاهی بینداز که محتاج نگاه تو هستم.
~~~~~✦✦✦~~~~~
اگرم چو عود سوزی تن من فدای جانت
که خوشست عیش مردم به روایح عبیرم
اگر حتی من را همانند عود بسوزانی، باز هم میگویم که تن من فدای جان تو باشد. چرا که لدت بردن مردم از بوی خوش من، خوب است.
~~~~~✦✦✦~~~~~
نه تو گفته ای که سعدی نبرد ز دست من جان
نه به خاک پای مردان چو تو می کشی نمیرم
تو نگفتهای که «سعدی نمیتواند از دست من جان سالم به در ببرد.»؟ به خاک پای مردان قسم که هنگامی که تو من را میکشی، نمیمیرم (چون به دست تو کشته شدهام، عمر جاودان پیدا کردهام)
~~~~~✦✦✦~~~~~
غزلیات سعدی
غزلیات سعدی مجموعهٔ شعرهاییست که سعدی در قالب غزل سروده و تاکنون چندین تصحیح از آنها بهوسیلهٔ استادان زبان و ادب فارسی منتشر شدهاست. سعدی حدود ۷۰۰ غزل دارد. سعدی در سرایش غزلیات، به زبان سنایی و انوری توجه ویژه داشتهاست. بسیاری از صاحبنظران بر این عقیدهاند که غزل در اشعار سعدی و حافظ به اوج رسیدهاست. علی دشتی وجه تمایز سعدی از دیگر غزلسرایان را در طنین و ترنمی میداند که در اشعار و بهخصوص غزلیات وی وجود دارد. به تعبیر وی، «موزونی و خوش آهنگی» کلام در غزلیات سعدی به سادگی قابل توصیف نیست و آن را به یک منحنی یا دایره تشبیه میکند که در آن پیوستگی واژگان با هیچ زاویهای شکست برنمیدارد.
منبع: ویکیپدیا