دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
با سلام و درود فراوان به مولیزی های دوست داشتنی .در ای پست قصد دارم یکی دیگر ازغزلیات زیبای حافظ بزرگ را به شما تقدیم کنم.
با ما همراه باشید.
شعر دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
متن غزل :
-دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
که چنان ز او شدهام بی سر و سامان که مپرس
************
2-کس به امید وفا ترک دل و دین مکناد
که چنانم من از این کرده پشیمان که مپرس
************
3-به یکی جرعه که آزار کسش در پی نیست
زحمتی میکشم از مردم نادان که مپرس
************
4-زاهد از ما به سلامت بگذر کاین می لعل
دل و دین میبرد از دست بدان سان که مپرس
************
5-گفتوگوهاست در این راه که جان بگدازد
هر کسی عربدهای این که مبین آن که مپرس
************
6-پارسایی و سلامت هوسم بود ولی
شیوهای میکند آن نرگس فتان که مپرس
************
7-گفتم از گوی فلک صورت حالی پرسم
گفت آن میکشم اندر خم چوگان که مپرس
************
8-گفتمش زلف به خون که شکستی گفتا
حافظ این قصه دراز است به قرآن که مپرس
************
معنی شعر دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
۱-آنقدر از دست گیسوی مشکی رنگ یار گلایه و شکایت دارم که دربارهاش پرسش نکن، زیرا از دست او آنچنان بیبرگ و نوا شدهام که قابل گفتن نیست.
۲- مبادا کسی به امید وفاداری یار، دل و دین را از دست بدهد زیرا که من چنین کرده ام و آنقدر پشیمانم که مپرس
٣-به خاطر تعلّق خاطر من به شراب و نوشیدن یک جرعه می که برای هیچ کس آزار و زحمتی ندارد، از آزار مردم نادان و سختگیری های زاهدان و محتسبان آن چنان دردسری می کشم که نمی توانم بگویم و قابل پرسش نیست.
۴- ای مرد پارسا، از کنار ما به سلامت عبور کن زیرا که این شراب سرخ، چنان دل و دین تو را می رباید که مپرس.
۵-در راه بادهنوشی، حرفهای جانگداز بسیاری را باید تحمل کرد. هرکسی عربدهای سر میدهد، این یکی میگوید آن روی زیبا را مبین و آن یکی میگوید که علت حرمت شراب سؤال مکن.
۶- آرزویم پارسایی و ایمنی از عشق بود اما آن نرگس فتنه انگیز چنان کرشمه ای می کند که مپرس
۷-با خود گفتم که خوب است از چرخ و فلک، با آن همه اقتدار و تأثیر و تصرف در احوال کائنات، حالی بپرسم و ببینم او مختار یا مجبور، آزاد یا اسیر است؟ در پاسخم به زبان گفت:چنان اسیر قهر و قدرت خداوند هستم که مپرس.
۸- به معشوق گفتم: گیسوی خود را به قصد ریختن خون چه کسی تاب داده ای؟ گفت: حافظ، این داستان به درازا می کشد، تو را به قرآن سوگند که دیگر مپرس.
تفسیر شعر دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
غزل شماره ۲۷۱ حافظ در زمان دربهدری شاه ابواسحاق و پیش از گرفتاری و کشته شدن او سروده شده است. زلف بلند اشاره به موی شاه ابواسحاق دارد. گله از زلف یار از مضامین پربسامد در شعرهای عاشقانه است، چراکه باعث بیسر و سامان شدن و شیدایی عاشق است. حافظ از اینکه دل و دین را به امید وفای یار ترک کرده، پشیمان است.
تعبیرشعر دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
1-از زندگی و مشکلات آن به شدت گله مندی و از کرده خود پشیمان. باید بدانی که زندگی مملو از سختی ها و مشکلات است و مرد راه کسی است که با مشکلات مبارزه کرده و بر آنها غلبه کند. تو جوهر این کار را داری. تنها باید بر خود مسلط شوی و عنان زندگی را به دست بگیری. مطمئن باش که در انجام نیت خود موفق خواهی شد.
2-مدتی است کاری کرده اید که از آن پشیمان شده و قصد جبران دارید، دخالت بی جا در کار دیگران شما را دچار ندامت کرده، از دخالت های بی مورد دست بردارید و به جای آن سعی کنید به دیگران راهنمایی و مشورت برسانید.
دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس محسن کرامتی
پخش زنده آهنگ :
با تشکر از اینکه ما را تا آخر پست همراهی کردید / با تشکر فراوان مولیزی.