ای که دستت میرسد کاری بکن

ای که دستت میرسد کاری بکن

ای که دستت میرسد کاری بکن

سلام به مولیزی های عزیز، با قصیده زیبای ای که دستت میرسد کاری بکن از سعدي شیرازی در خدمت شما عزیزان هستیم. درادامه متن کامل شعر به همراه معنی و انشا برای شما همراهان همیشگی آورده شده است. امیدواریم این مطلب مورد توجه شما عزیزان واقع شود. از اینکه با نظرات سازنده خود ما را در بهبود و پیشرفت سایت مولیزی یاری می کنید سپاسگزاریم.

سعدی

ای که دستت میرسد کاری بکن – قصیدهٔ شمارهٔ ۲۸

بس بگرديد و بگردد روزگار
دل به دنيا درنبندد هوشيار
اي که دستت مي رسد کاري بکن
پيش از آن کز تو نيايد هيچ کار
اينکه در شهنامه هاآورده اند
رستم و رويينه تن اسفنديار
تا بدانند اين خداوندان ملک
کز بسي خلقست دنيا يادگار
اينهمه رفتند و ماي شوخ چشم
هيچ نگرفتيم از ايشان اعتبار
****
اي که وقتي نطفه بودي بي خبر
وقت ديگر طفل بودي شيرخوار
مدتي بالا گرفتي تا بلوغ
سرو بالايي شدي سيمين عذار
همچنين تا مرد نام آور شدي
فارس ميدان و صيد و کارزار
آنچه ديدي بر قرار خود نماند
وينچه بيني هم نماند بر قرار
دير و زود اين شکل و شخص نازنين
خاک خواهد بودن و خاکش غبار
****
گل بخواهد چيد بي شک باغبان
ور نچيند خود فرو ريزد ز بار
اينهمه هيچست چون مي بگذرد
تخت و بخت و امر و نهي و گير و دار
نام نيکو گر بماند ز آدمي
به کزو ماند سراي زرنگار
سال ديگر را که مي داند حساب؟
يا کجا رفت آنکه با ما بود پار؟
****
خفتگان بيچاره در خاک لحد
خفته اندر کله سر سوسمار
صورت زيباي ظاهر هيچ نيست
اي برادر سيرت زيبا بيار
هيچ داني تا خرد به يا روان
من بگويم گر بداري استوار
آدمي را عقل بايد در بدن
ورنه جان در کالبد دارد حمار
پيش از آن کز دست بيرونت برد
گردش گيتي زمام اختيار
****
گنج خواهي، در طلب رنجي ببر
خرمني مي بايدت، تخمي بکار
چون خداوندت بزرگي داد و حکم
خرده از خردان مسکين درگذار
چون زبردستيت بخشيد آسمان
زيردستان را هميشه نيک دار
عذرخواهان را خطاکاري ببخش
زينهاري را به جان ده زينهار
شکر نعمت را نکويي کن که حق
دوست دارد بندگان حقگزار
****
لطف او لطفيست بيرون از عدد
فضل او فضليست بيرون از شمار
گر به هر مويي زباني باشدت
شکر يک نعمت نگويي از هزار
نام نيک رفتگان ضايع مکن
تا بماند نام نيکت پايدار
ملک بانان را نشايد روز و شب
گاهي اندر خمر و گاهي در خمار
کام درويشان و مسکينان بده
تا همه کارت برآرد کردگار
****
با غريبان لطف بي اندازه کن
تا رود نامت به نيک در ديار
زور بازو داري و شمشير تيز
گر جهان لشکر بگيرد غم مدار
از درون خستگان انديشه کن
وز دعاي مردم پرهيزگار
منجنيق آه مظلومان به صبح
سخت گيرد ظالمان را در حصار
با بدان بد باش و با نيکان نکو
جاي گل گل باش و جاي خار خار
****
ديو با مردم نياميزد مترس
بل بترس از مردمان ديوسار
هر که دد يا مردم بد پرورد
دير زود از جان برآرندش دمار
با بدان چندانکه نيکويي کني
قتل مار افسا نباشد جز به مار
اي که داري چشم عقل و گوش هوش
پند من در گوش کن چون گوشوار
نشکند عهد من الا سنگدل
نشنود قول من الا بختيار
****
سعديا چندانکه مي داني بگوي
حق نبايد گفتن الا آشکار
هر کرا خوف و طمع در کار نيست
از ختا باکش نباشد وز تتار
دولت نوئين اعظم شهريار
باد تا باشد بقاي روزگار
خسرو عادل امير نامور
انکيانو سرور عالي تبار
ديگران حلوا به طرغو آورند
من جواهر مي کنم بر وي نثار
****
پادشاهان را ثنا گويند و مدح
من دعايي مي کنم درويش وار
يارب الهامش به نيکويي بده
وز بقاي عمر برخوردار دار
جاودان از دور گيتي کام دل
در کنارت باد و دشمن بر کنار

معنی و مفهوم شعر ای که دستت میرسد کاری کن

1- روزگار بارها دگرگون شده است و بارها دگرگون خواهد شد. انسان عاقل به دنیا دل نمی‌بندد.

بیشتر بخوان بیشتر بدان  به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست

2- ای کسی که توانایی داری! پیش از آنکه زمانی برسد که کاری از دستت بر نمی‌آید، کاری انجام بده.

3- دلیل اینکه داستان رستم و اسفندیار روئین تن را در شاهنامه‌ها آورده‌اند….

4- این است که این پادشاهان سرزمین بدانند که دنیا از مردمان زیادی به یادگار باقی مانده است.

5- این همه انسان از میان رفتند ولی ما گستاخان از آنان هیچ پندی نگرفتیم

****

6- ای کسی که زمانی یک نطفه‌ی ناآگاه بودی. و زمان دیگری، یک طفل شیر خوار بودی

7- پس از مدتی رشد کردی و به بلوغ رسیدی. همچون سرو بلند بالا و سفید رو شدی

8- همچنان رشد کردی تا به مردی بلند آوازه تبدیل شدی. سوار دلاور میدان و شکار و جنگ شدی

9- هر چه که دیدی، به همان صورت باقی نماند؛ و هر چه امروز می‌بینی هم همینگونه ثابت باقی نمی‌ماند.

10- دیر و زود، این بدن و اندام نازنین به خاک تبدیل می‌شود و خاکش هم به غباری تبدیل خواهد شد.

****

11- بی‌تردید باغبان گل را خواهد چید و اگر او هم نچنیند، گل خود به خود از شاخه فرو خواهد ریخت.

12- بنابراین تخت پادشاهی و بخت و فرمان و نهی و گیر و دار، همگی هیچند چرا که گذرا هستند.

13- اگر از انسان نام نیکو به یادگار بماند بهتر از آن است که از او خانه‌ی طلاکوب باقی بماند.

14- چه کسی برآوردی از سال دیگر دارد؟ چه کسی می‌داند که آنکسی که پارسال همراهمان بود، به کجا رفته است؟

15- بیچارگانی که در خاک قبر خوابیده‌اند؛ در سرشان سر سوسمار به خواب رفته است.

****

16- صورت زیبای ظاهری هیچ ارزشی ندارد؛ ای برادر! سیرت زیبا عرضه کن!

17- آیا می‌دانی که خرد بهتر است یا روان؟ من پاسخش را به تو می‌دهم اگر آن را باور کنی

18- انسان باید در بدنش عقل باشد وگرنه خر هم در جسمش جان دارد

19- قبل از آنکه گردش روزگار، اختیار امور را از دستت خارج کند….

20- اگر در پی رسیدن به گنج هستی، رنج ببر؛ اگر می‌خواهی خرمنی بدست بیاوری، بذری بکار

****

21- حال که خداوند به تو بزرگی و منصب فرمانروایی داده است، اشتباه فرودستان بیچاره را ببخش

بیشتر بخوان بیشتر بدان  هرکه نان از عمل خویش خورد

22- حال که گردش زمانه به تو ریاست بخشیده است، با زیردستانت همیشه به خوبی رفتار کن

23- گناه آنانی را که از تو طلب بخشش می‌کنند، ببخش. آنانی را که از تو امان می‌طلبند، به جانشان امان بده.

24- برای آنکه شکر نعمت را بجا آورده باشی، خوبی کن چرا که خداوند بندگان شکر گزارش را دوست دارد.

25- مهربانی او در عدد و رقم نمی‌گنجد. بخشایش او بی‌شمار است.

****

26- اگر به تعداد هر مویی، یک زبان داشته باشی، نمی‌توانی شکر یک هزارم نعمت‌ها را هم به جا بیاوری

27- برای آنکه نام نیکت جاودان باقی بماند، نام نیک درگذشتگان را از میان نبر.

28- زیبنده‌ی پادشاهان نیست که روز و شب، گاهی در حال خوردن شراب باشند و گاهی دیگر در حالت خمار پس از نوشیدن

29- خواسته‌ی درویشان و فقیران را برآورده کن تا خداوند وضعت را خوب کند

30- به غریبان بی اندازه لطف کن تا در مملکت خوشنام شوی

****

31- تا وقتی که دارای زور بازو و شمشیر تیز هستی، از زیادی لشکریان دشمن نگرانی نداشته باش

32- از آنچه در درون زخم خوردگان می‌گذرد، و از دعای انسان‌های پرهیزکار بترس.

33- آه بامدادی مظلومان همچون منجنیقی بر سر ظالمان که در حصار پناه گرفته‌اند، فرود می‌آید.

34- با بدکاران بد باش و با نیکوکاران خوب باش. جایی که باید گل باشی، گل باش و جایی که باید خار باشی، خار باش.

35- دیو به شکل انسان درنمی‌آید، از این بابت نگرانی نداشته باش؛ بلکه از انسان‌های دیوسیرت بترس

****

36- هر کسی که درندگان یا مردم بدکار را پرورش دهد، دیر یا زود همین درندگان یا آدم‌های بد، دمار از روزگارش درمی‌آورند.

37- هر چقدر هم که به بدان خوبی کنی، فایده ندارد: تنها کسی که می‌تواند مارگیر را بکشد، مار است.

38- ای کسی که با عقلت می‌توانی ببینی و با هوشت می‌توانی بشنوی! اندرز من را همچون گوشواره‌ای آویزه‌ی گوشت کن

39- تنها سنگدل می‌تواند پیمانی را که با من بسته است، بشکند. تنها انسان خوشبخت می‌تواند سخن من را بشنود

40- ای سعدی! آنقدر که می‌دانی بگو! سخن حق را باید آشکارا به زبان آورد.

****

41- کسی که ناامیدی و امید در کارش نباشد، نه از ختایان می‌ترسد و نه از قوم تاتار

42- تا روزگار باقی است، دولت سردار امیر اعظم شهریار باقی باشد

43- خسرو دادگر امیر خوشنام؛ انکیانو سرور والا تبار

44- دیگران حلوا پیشکش می‌کنند؛ من جواهر نثار او می‌کنم!

45- به پادشاهان سپاس و تحسین می‌فرستند و مدح آنان را می‌گویند ولی من درویش وار به او دعایی می‌کنم

46- خدایا! در دلش بینداز که خوبی کند. و او را از بقای عمر برخوردار ساز

47- محبوبت را از گردش روزگار محفوظ بدارد تا در کنارت باشد. دشمنت معزول باشد.

ای که دستت میرسد کاری کن انشا

مقدمه:

هر کسی قطعا در زندگی خود قدرتی دارد که برای انجام کار ها می تواند از آن استفاده کند، البته که این محدوده در مورد هر کسی متفاوت است و وقتی بخواهیم فردی را مورد سنجش و در آزمون ذهنی خود قرار می دهیم، عموما اهدافش را سعی می کنیم بیابیم و از آن ها برای سنجش عقایدش استفاده می کنیم.

بیشتر بخوان بیشتر بدان  از در درآمدی و من ازخود به در شدم

تنه انشاء:

انسان ها همواره باید در شرایط سخت به یکدیگر کمک کنند و وقتی مسیری را خودشان پیش رفته اند، با موفقیت و یا گرفتاری روبرو شده اند، به دیگران نیز گوشزد کنند، البته که بحث رقابت کمی متفاوت است، ما می توانیم در یک رقابت سالم از حریف خود پیشی ببگیریم و سعی کنیم تا هدف خود را تبدیل به واقعیتی که در ذهن داریم کنیم.

جمله ای که دستت می رسد کاری بکن به این منظور است که برخی قدرتی دارند و می توانند به دیگران کمک های بسیاری کنند، در واقع از آن ها می خوانیم که نسبت به دیگران از هیچ کمکی دریغ نکنند و سعی کنند همواره حواسشان به زندگی دیگران باشد که این می تواند بهترین اتفاق ممکن باشد و قطعا بسیاری را از تلخی ها و سختی ها عبور می دهد.

نتیجه گیری:

همواره باید حواسمان به اطرافیان باشد، آن ها قطعا گاه نیاز به کمک خواهند داشت و اگر دستمان باز است کمک را از آن ها دریغ نکنیم، می توانیم خودمان را جای آن ها بگذاریم. این مسئله باعث می شود که هوشمندانه تر عمل کنیم و بیاموزیم هر انسانی ممکن است نیاز به کمک داشته باشد. کمک کردن حتی به ما نیز انرژی مثبتی می دهد و باعث می شود تا هنوز هم به آینده امید داشته باشیم.

منبع: سایت انشایی

سعدی

ابومحمّد مُشرف‌الدین مُصلِح بن عبدالله بن مشرّف، متخلص به سعدی (۶۰۶ – ۶۹۰ هجری قمری)، شاعر و نویسندهٔ پارسی‌گوی ایرانی است. اهل ادب به او لقب استادِ سخن، پادشاهِ سخن، شیخِ اجلّ و حتی به‌طور مطلق، استاد داده‌اند.

او در نظامیهٔ بغداد که مهم‌ترین مرکز علم و دانش جهان اسلام در آن زمان به حساب می‌آمد – تحصیل و پس از آن به‌عنوان خطیب به مناطق مختلفی از جمله شام و حجاز سفر کرد. سعدی سپس به زادگاه خود، شیراز، برگشت و تا پایان عمر در آن‌جا اقامت گزید. آرامگاه وی در شیراز واقع شده‌است که به سعدیه معروف است.

بیشتر عمر او مصادف با حکومت اتابکان فارس در شیراز و هم‌زمان با حمله مغول به ایران و سقوط بسیاری از حکومت‌های وقت نظیر خوارزمشاهیان و عباسیان بود. البته سرزمین فارس، به واسطهٔ تدابیر ابوبکر بن سعد، ششمین و معروف‌ترین اتابکان سَلغُری شیراز، از حملهٔ مغول در امان ماند.

همچنین قرن ششم و هفتم هجری مصادف با اوج‌گیری تصوف در ایران بود و تأثیر این جریان فکری و فرهنگی در آثار سعدی قابل ملاحظه است. نظر اغلب سعدی‌پژوهان بر این است که سعدی تحت تأثیر آموزه‌های مذهب شافعی و اشعری و بنابراین تقدیرگرا است. در مقابل، نشانه‌هایی از ارادت وی به خاندان پیامبر اسلام مشاهده می‌شود.

سعدی بیش از آن که تابع اخلاق به‌صورت مطلق و فلسفی آن باشد، مصلحت‌اندیش است و ازین‌رو اصولاً نمی‌تواند طرفدار ثابت و بی‌چون‌وچرای قاعده‌ای باشد که احیاناً در جای دیگری آن را بیان کرده‌است. برخی از نوگرایان معاصر ایران آثار او را غیراخلاقی، بی‌ارزش، متناقض و ناهماهنگ قلمداد کرده‌اند.

منبع: ویکیپدیا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *