شعر لیلی و مجنون
با درود فراوان به مولیزی های دوست داشتنی . در این پست شعر هایی درباره لیلی و مجنون از شاعران بزرگ را به شما تقدیم میکنم .
شعر لیلی و مجنون مولانا
کز تو مجنون شد پریشان و غوی
~~~~~✦✦✦~~~~~
2-از دگر خوبان تو افزون نیستی
گفت خامش چون تو مجنون نیستی
~~~~~✦✦✦~~~~~
3-همچو مجنون کو سگی را مینواخت
بوسهاش میداد و پیشش میگداخت
~~~~~✦✦✦~~~~~
4-گرد او میگشت خاضع در طواف
هم جلاب شکرش میداد صاف
~~~~~✦✦✦~~~~~
این چه شیدست این که میآری مدام
مقعد خود را بلب میاسترد
عیبدان از غیبدان بویی نبرد
ادامه شعر
8-گفت مجنون تو همه نقشی و تن
اندر آ و بنگرش از چشم من
پاسبان کوچه لیلیست این
کو کجا بگزید و مسکنگاه ساخت
بلک او همدرد و هملهف منست
من به شیران کی دهم یک موی او
گر لیلی و مجنون است باری من و باری تو
گره در ابروی لیلی هلاک مجنونست
عارفان لیلی خویش و دم به دم مجنون خویش
مانند تو لیلی جان مانند من مجنون خوش
17-هر آن نقشی که پیش آید در او نقاش می بینم
برای عشق لیلی دان که مجنون وار می گردم
~~~~~✦✦✦~~~~~
18-مجنون ز غم لیلی چون توبه نکرد ای جان
صد لیلی و صد مجنون درجست در اسرارم
~~~~~✦✦✦~~~~~
19-نباشد مرغ خودبین را به باغ بیخودان پروا
نشد مجنون آن لیلی به جز لیلی صد مجنون
~~~~~✦✦✦~~~~~
20-بنواز سر لیلی و مجنون ز عشق خویش
دل را چه لذتی تو و جان را چه مفرشی
~~~~~✦✦✦~~~~~
21-از لیلی خود مجنون شدهام
وز صد مجنون افزون شدهام
~~~~~✦✦✦~~~~~
22-لیلی ما ساقی جان مجنون او شخص جهان
جز لیلی و مجنون بود پژمرده و بیفایده
شعر لیلی و مجنون سعدی
مگر آنان که سر ناز و دلالش دارند
عشق تو بگرداند در کوه و بیابانم
3-حدیث حسن تو و داستان عشق مرا
هزار لیلی و مجنون بر آن نیفزایند
~~~~~✦✦✦~~~~~
4-ترسم نکند لیلی هرگز به وفا میلی
تا خون دل مجنون از دیده نپالاید
~~~~~✦✦✦~~~~~
5-اگر عاقل بود داند که مجنون صبر نتواند
شتر جایی بخواباند که لیلی را بود منزل
~~~~~✦✦✦~~~~~
6-ای کاش برفتادی برقع ز روی لیلی
تا مدعی نماندی مجنون مبتلا را
~~~~~✦✦✦~~~~~
7-عاقلان خوشه چین از سر لیلی غافلند
این کرامت نیست جز مجنون خرمن سوز را
~~~~~✦✦✦~~~~~
8-طاقت مجنون برفت خیمه لیلی کجاست
غفلت از ایام عشق پیش محقق خطاست
~~~~~✦✦✦~~~~~
9-مجنون ز جام طلعت لیلی چو مست شد
فارغ ز مادر و پدر و سیم و زر فتاد
~~~~~✦✦✦~~~~~
10-چشم مجنون چو بخفتی همه لیلی دیدی
مدعی بود اگرش خواب میسر میشد
~~~~~✦✦✦~~~~~
11-مگر لیلی نمیداند که بی دیدار میمونش
فراخای جهان تنگ است بر مجنون چو زندانی
~~~~~✦✦✦~~~~~
12-علاج درد مشتاقان طبیب عام نشناسد
مگر لیلی کند درمان غم مجنون شیدا را
~~~~~✦✦✦~~~~~
داند که چه درد میکشد مجنون را
که اگر مجنون گویند به سودا نرویم
شعر لیلی و مجنون طنز
*توجه این مطالب برای افراد بالای 18 سال توصیه میشود.*
+18برای دیدن شعر طنز درباره لیلی و مجنون اینجا کلید کنید +18
شعر لیلی و مجنون نظامی
هر روز که صبح بردمیدی
یوسف رخ مشرقی رسیدی
کردی فلک ترنج پیکر
ریحانی او ترنجی از زر
~~~~~✦✦✦~~~~~
لیلی ز سر ترنج بازی
کردی ز زنخ ترنج سازی
زان تازه ترنج نو رسیده
نظاره ترنج کف بریده
~~~~~✦✦✦~~~~~
چون بر کف او ترنج دیدند
از عشق چو نار میکفیدند
شد قیس به جلوهگاه غنجش
نارنج رخ از غم ترنجش
~~~~~✦✦✦~~~~~
برده ز دماغ دوستان رنج
خوشبوئی آن ترنج و نارنج
چون یک چندی براین برآمد
افغان ز دو نازنین برآمد
~~~~~✦✦✦~~~~~
عشق آمد و کرد خانه خالی
برداشته تیغ لاابالی
غم داد و دل از کنارشان برد
وز دل شدگی قرارشان برد
~~~~~✦✦✦~~~~~
زان دل که به یکدیگر نهادند
در معرض گفتگو فتادند
این پرده دریده شد ز هر سوی
وان راز شنیده شد به هر کوی
~~~~~✦✦✦~~~~~
زین قصه که محکم آیتی بود
در هر دهنی حکایتی بود
کردند بسی به هم مدارا
تا راز نگردد آشکارا
~~~~~✦✦✦~~~~~
بند سر نافه گرچه خشک است
بوی خوش او گوای مشک است
یاری که ز عاشقی خبر داشت
برقع ز جمال خویش برداشت
~~~~~✦✦✦~~~~~
کردند شکیب تا بکوشند
وان عشق برهنه را بپوشند
در عشق شکیب کی کند سود
خورشید به گل نشاید اندود
~~~~~✦✦✦~~~~~
چشمی به هزار غمزه غماز
در پرده نهفته چون بود راز
زلفی به هزار حلقه زنجیر
جز شیفته دل شدن چه تدبیر
ادامه شعر
زان پس چو به عقل پیش دیدند
دزدیده به روی خویش دیدند
چون شیفته گشت قیس را کار
در چنبر عشق شد گرفتار
~~~~~✦✦✦~~~~~
از عشق جمال آن دلارام
نگرفت هیچ منزل آرام
در صحبت آن نگار زیبا
میبود ولیک ناشکیبا
~~~~~✦✦✦~~~~~
یکباره دلش ز پا درافتاد
هم خیک درید و هم خر افتاد
و آنان که نیوفتاده بودند
مجنون لقبش نهاده بودند
~~~~~✦✦✦~~~~~
او نیز به وجه بینوائی
میداد بر این سخن گوائی
از بس که سخن به طعنه گفتند
از شیفته ماه نو نهفتند
~~~~~✦✦✦~~~~~
از بس که چو سگ زبان کشیدند
ز آهو بره سبزه را بریدند
لیلی چون بریده شد ز مجنون
میریخت ز دیده در مکنون
~~~~~✦✦✦~~~~~
مجنون چو ندید روی لیلی
از هر مژهای گشاد سیلی
میگشت به گرد کوی و بازار
در دیده سرشک و در دل آزار
~~~~~✦✦✦~~~~~
میگفت سرودهای کاری
میخواند چو عاشقان به زاری
او میشد و میزدند هرکس
مجنون مجنون ز پیش و از پس
~~~~~✦✦✦~~~~~
او نیز فسار سست میکرد
دیوانگیی درست میکرد
میراند خری به گردن خرد
خر رفت و به عاقبت رسن برد
~~~~~✦✦✦~~~~~
دل را به دو نیم کرد چون ناز
تا دل به دو نیم خواندش یار
کوشید که راز دل بپوشد
با آتش دل که باز کوشد
~~~~~✦✦✦~~~~~
خون جگرش به رخ برآمد
از دل بگذشت و بر سر آمد
او در غم یار و یار ازو دور
دل پرغم و غمگسار از او دور
~~~~~✦✦✦~~~~~
شعر لیلی و مجنون حافظ
1-در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن
شرط اول قدم آن است که مجنون باشی
************
2-برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر
وه که با خرمن مجنون دل افگار چه کرد
************
3-حکایت لب شیرین کلام فرهاد است
شکنج طره لیلی مقام مجنون است
************
4-عماری دار لیلی را که مهد ماه در حکم است
خدا را در دل اندازش که بر مجنون گذار آرد
************
با تشکر از همراهی شما عزیزان /مولیزی.