سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی
وقت بخیرهمراهان گرامی.ورودتان را به سایت مولیزی خوش آمد می گویم.لطفا در ادامه با ما همراه باشید تا این غزل زیبا را از استاد سخن سعدی شیرازی بنام سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی را تقدیم تان کنم.
با سپاس فراوان از همراهی شما.
شعر سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی
این شعر در دیوان اشعار حضرت سعدی واقع شده است.
غزل شماره 519
متن غزل:
سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی
چه خیالها گذر کرد و گذر نکرد خوابی
******
به چه دیر ماندی ای صبح که جان من برآمد
بزه کردی و نکردند مؤذنان ثوابی
******
نفس خروس بگرفت که نوبتی بخواند
همه بلبلان بمردند و نماند جز غرابی
******
نفحات صبح دانی ز چه روی دوست دارم
که به روی دوست ماند که برافکند نقابی
******
سرم از خدای خواهد که به پایش اندر افتد
که در آب مرده بهتر که در آرزوی آبی
******
دل من نه مرد آنست که با غمش برآید
مگسی کجا تواند که بیفکند عقابی
******
نه چنان گناهکارم که به دشمنم سپاری
تو به دست خویش فرمای اگرم کنی عذابی
******
دل همچو سنگت ای دوست به آب چشم سعدی
عجب است اگر نگردد که بگردد آسیابی
******
برو ای گدای مسکین و دری دگر طلب کن
که هزار بار گفتی و نیامدت جوابی
******
معنی شعر سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی
بیت1:
امشب قصد ندارد که خورشیدی طلوع کند. چه خیالهایی از سر ما عبور کرد ولی هیچ خواب به سراغ ما نیامد.
بیت2:
ای صبح! برای چه دیر کردهای؟ که جان من درآمد. به این ترتیب گناه کردهای و همچنین این دیرآمدنت باعث شده که موذنان هم ثوابی نکرده باشند (ثواب اذان گفتن).
بیت3:
خروس در انتظار برای یک بار خواندن، نفسش گرفت. همه بلبلان مردند و فقط یک کلاغ باقی مانده است.
بیت4:
میدانی به چه دلیل صبح را با بوهای خوش آن، دوست دارم؟ از این رو که صبح همانند صورت یار است؛ هنگامی که نقاب از چهرهاش برداشته باشد.
بیت5:
خواسته سر من از خدا این است که به پای دوست بیفتد. چرا که مردن در آب بهتر از این است که در آرزوی آب باشی.
بیت6:
دل من اینقدر توانایی ندارد که بتواند با غم او رویارویی کند. همانگونه که مگس نمیتواند عقابی را از پا بیفکند.
بیت7:
آنقدر گناهکار نیستم که من را به دست دشمن بسپاری؛ اگر هم میخواهی مرا عقوبت کنی، با دست خودت این کار را انجام بده (و نه با دست دشمنانم).
بیت8:
ای دوست! عجیب نیست اگر دل تو، که همانند سنگ میماند، تحت تاثیر اشکهای سعدی متحول شود؛ چرا که حتی سنگ آسیاب هم از شدت اشکهای سعدی به چرخش درمیآید.
بیت9:
ای گدای بیچاره! برو به سراغ در خانه دیگری و از در خانه دیگری گدایی کن. چرا که هزار بار بر این در کوفتی و هیچ پاسخی دریافت نکردی.
سرآن ندارد امشب که برآید آفتابی شفیعی کدکنی
غزل: در مایه ی شور و شکستن
استاد شفیعی کدکنی
متن غزل :
نفسم گرفت ازین شب در این حصار بشکن
در این حصار جادویی روزگار بشکن
*******
چو شقایق از دل سنگ برآر رایت خون
به جنون صلابت صخره ی کوهسار بشکن
*******
تو که ترجمان صبحی به ترنم و ترانه
لب زخم دیده بگشا صف انتظار بشکن
*******
«سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی»؟
تو خود آفتاب خود باش و طلسم کار بشکن
*******
بسرای تا که هستی که سرودن است بودن
به ترنمی دژ وحشت این دیار بشکن
*******
شب غارت تتاران همه سو فکنده سایه
تو به آذرخشی این سایه ی دیوسار بشکن
*******
ز برون کسی نیاید چو به یاری تو اینجا
تو ز خویشتن برون آ سپه تتار بشکن
*******
سرآن ندارد امشب که برآید آفتابی شجریان
در ادامه شما عزیزان می توانید این آهنگ زیبا را از استاد محمد رضا شجریان بنام دیده بی خواب را دانلود کنید.
پخش آنلاین:
با تشکر از این که وقتتان را به سایت مولیزی اختصاص دادید.