1-در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع

شب نشین کوی سربازان و رندانم چو شمع

✦✦✦✦✦✦✦✦

2-روز و شب خوابم نمی‌آید به چشم غم پرست

بس که در بیماری هجر تو گریانم چو شمع

✦✦✦✦✦✦✦✦

3-رشته صبرم به مقراض غمت ببریده شد

همچنان در آتش مهر تو سوزانم چو شمع

✦✦✦✦✦✦✦✦

4-گر کمیت اشک گلگونم نبودی گرم رو

کی شدی روشن به گیتی راز پنهانم چو شمع

✦✦✦✦✦✦✦✦

5-در میان آب و آتش همچنان سرگرم توست

این دل زار نزار اشک بارانم چو شمع

✦✦✦✦✦✦✦✦

6-در شب هجران مرا پروانه وصلی فرست

ور نه از دردت جهانی را بسوزانم چو شمع

✦✦✦✦✦✦✦✦

7-بی جمال عالم آرای تو روزم چون شب است

با کمال عشق تو در عین نقصانم چو شمع

✦✦✦✦✦✦✦✦

8-کوه صبرم نرم شد چون موم در دست غمت

تا در آب و آتش عشقت گدازانم چو شمع

✦✦✦✦✦✦✦✦

9-همچو صبحم یک نفس باقیست با دیدار تو

چهره بنما دلبرا تا جان برافشانم چو شمع

✦✦✦✦✦✦✦✦

10-سرفرازم کن شبی از وصل خود ای نازنین

تا منور گردد از دیدارت ایوانم چو شمع

✦✦✦✦✦✦✦✦

11-آتش مهر تو را حافظ عجب در سر گرفت

آتش دل کی به آب دیده بنشانم چو شمع

✦✦✦✦✦✦✦✦

معنی شعر در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع

١- در عشق تو مانند شمع در میان خوبان به وفاداری شهرت دارم و چون شمع در کوی عاشقان فداکار و رندان، شب‌نشینی و شب‌زنده‌داری می‌کنم.

۲- از بس که چون شمعی در بیماری و غصه فراق تو میگریم، شبانه روز به چشمهای عاشق غم پرست من خواب نمی آید.

٣-هرچند ریسمان صبر و شکیبایی من با تیغ قیچی غم تو قطع شده، باز هم در آتش عشق تو، چون شعله شمع لرزان و خندانم.

۴- اگر اسب اشک خونین من چنین تیزرو نبود، کی راز نهان من، مثل شمع در دنیا روشن و معلوم می شد؟

۵- این دل عاشق و رنجور و ناتوان من که پیوسته در غم عشق تو گریان و سوزان و چون شمع در میان آب و آتش است، باز هم به محبوبی چون تو می اندیشد و این اشک، آبی نیست که آن آتش را فرونشاند.

۶-در شب فراق،اجازه وصال به من بده وگرنه از درد عشق تو،چون شمع،جهانی را می سوزانم.

۷- روز من بدون چهره جهان‌آرای آفتاب‌مانند تو همچون شب تار است و با آن که در عشقت به مرحله کمال رسیده‌ام، مانند شمع در حال گداختن و کاستن به سر می‌برم.

۸- تا زمانی که چون شمعی در آب چشم و آتش دل میگدازم، کوه صبر من در دستان اندوه تو، چون موم نرم می شود.

۹- مثل صبح تنها به یک نفس یا دیدار تو فاصله دارم، پس ای محبوب من، چهره ات را نشانم بده تا چون شمعی جان خود را فدا کنم.

۱۰- روز من بدون چهره جهان‌آرای آفتاب‌مانند تو همچون شب تار است و با آن که در عشقت به مرحله کمال رسیده‌ام، مانند شمع در حال گداختن و کاستن به سر می‌برم.

۱۱- عجیب است که حافظ، عشق به تو را در سر خود جای داده است زیرا نمی توان چون شمع آتش دل را با اشک دیده، خاموش کرد.