تو مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آید
تو مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آید
با عرض سلام و وقت بخیر خدمت شما بازدید کننده گرامی سایت مولیزی. خیلی خوش آمدید.در این پست قصد دارم یک غزل دیگر از مولانا جلال الدین محد بلخی را تقدیم شما عزیزان کنم.
سپاس از نگاه گرمتان.
شعر تو مگو همه به جنگند و زصلح من چه آید
شعر:مولانا,دیوان شمس
غزل شماره 1197
نام شعر: اگر آتش است یارت تو برو در او همی سوز
شعر:
اگر آتش است یارت تو برو در او همی سوز
به شب فراق سوزان تو چو شمع باش تا روز
***************
تو مخالفت همیکش تو موافقت همی کن
چو لباس تو درانند تو لباس وصل میدوز
***************
به موافقت بیابد تن و جان سماع جانی
ز رباب و دف و سرنا و ز مطربان درآموز
***************
به میان بیست مطرب چو یکی زند مخالف
همه گم کننده ره را چو ستیزه شد قلاوز
***************
تو مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آید
تو یکی نهای هزاری تو چراغ خود برافروز
***************
که یکی چراغ روشن ز هزار مرده بهتر
که به است یک قد خوش ز هزار قامت کوز
***************
منبع: ویکی نبشته
معنی تو مگو همه به جنگند و زصلح من چه آید
تو بهانه میاور که همه سر مخالفت و تضاد دارند و هرکسی سعی در پیروز شدن و غلبه بر دیگری دارد و اینکه صلح آوردن من هیچ فایده ای ندارد، بلکه، در عوض این را بدان که تو یک چراع نیستی و تاثیری که داری به اندازه هزار چراغ روشن هدایت است.
(تو چراغ خود را روشن کن) زیرا یک چراغ روشن بسیار بهتر از هزار چراغ خاموش است و یک قامت بلند بهتر از هزار قامت کوتاه و خمیده است.
خشم و دعوا از درون آدمیزاد ریشه میگیرد. اگر آدم در خودش با خودش صلح برقرار کرده باشد با دیگران هم در صلح است. نمیجنگد. از اذیتها و رفتارهای رنگارنگ دیگران عبور میکند. نادیده میگیرد. به دل نمیگیرد. اینکه گوشه و کنار دنیا درگیرجنگ و اقسام خشونت است نشانهی این است که در مجموع درون فرد-فرد ِمردم دنیا صلح برقرار نیست.
سپاس که تا این لحظه با ما همراه بودید.
با تشکر مولیزی.
در صورت تمایل از مطالب زیر بازدید فرمایید.