سعدی چو جورش میبری نزدیک او دیگر مرو
سلام به مولیزی های عزیز، با يكي دیگر از غزليات سعدي شیرازی به نام سعدی چو جورش میبری نزدیک او دیگر مرو در خدمت شما عزیزان هستیم. در ادامه متن کامل غزل به همراه معنی ابیات و همچنین عکس نوشته غزل و دانلود آهنگ همایون شجریان به نام قلاب برای شما همراهان گرامی آورده شده است. امیدواریم این مطلب مورد توجه شما عزیزان واقع شود. از اینکه با نظرات سازنده خود ما را در بهبود و پیشرفت سایت مولیزی یاری می کنید، سپاسگزاریم.
سعدی چو جورش میبری نزدیک او دیگر مرو
ز اندازه بیرون تشنهام ساقی بیار آن آب را
اول مرا سیراب کن وان گه بده اصحاب را
من نیز چشم از خواب خوش بر مینکردم پیش از این
روز فراق دوستان شب خوش بگفتم خواب را
هر پارسا را کان صنم در پیش مسجد بگذرد
چشمش بر ابرو افکند باطل کند محراب را
من صید وحشی نیستم در بند جان خویشتن
گر وی به تیرم میزند استادهام نُشاب را
مقدار یار همنفس چون من نداند هیچ کس
ماهی که بر خشک اوفتد قیمت بداند آب را
وقتی در آبی تا میان دستی و پایی میزدم
اکنون همان پنداشتم دریای بی پایاب را
امروز حالی غرقهام تا با کناری اوفتم
آن گه حکایت گویمت درد دل غرقاب را
گر بیوفایی کردمی یرغو به قاآن بردمی
کان کافر اعدا میکشد وین سنگدل احباب را
فریاد میدارد رقیب از دست مشتاقان او
آواز مطرب در سرا زحمت بود بواب را
سعدی چو جورش میبری نزدیک او دیگر مرو
ای بیبصر! من میروم؟ او میکشد قلاب را
سعدی چو جورش میبری نزدیک او دیگر مرو معنی
1- بیش از حد تشنه هستم. ای ساقی! آن آب را بیاور. ابتدا به من آب بده و سپس یاران را سیراب کن. [ آب = شراب / اصحاب = جمع صاحب به معنی یاران و دوستان ]
2- من هم پیش از آنکه این اتفاق برایم رخ دهد، چشمم را از خواب خوش باز نمیکردم. اما روزی که از یارانم جدا افتادم، به خواب «شب بخیر» گفتم (خواب را ترک کردم) [ بر کردن چشم = باز کردن چشم / روز = روزگار ، دوره ]
****
3- هرگاه که این زیبارو از جلو مسجد هر عابدی عبور کند و چشم عابد به ابروان زیبارو بیفتد، عابد محراب را فراموش خواهد کرد. [ پارسا = عابد و زاهد / صنم = بت / محراب = جایی در مسجد که امام در آنجا نماز می گذارد ، قبله ]
4- من همانند یک شکار وحشی نیستم که به جان خود وابسته باشم. بلکه، اگر او مرا با تیر بزند، من در مقابل تیرهای تیرانداز میایستم و کنار نمیروم. [ نُشّاب = تیرها ]
****
5- هیچ کسی به اندازه من، ارزش یار همنفس را نمیداند. چراکه، ماهی هنگامی که به خشکی میافتد، ارزش آب را میفهمد. [ مقدار = قدر و قیمت ، ارزش و اعتبار / هم نفس = هم صحبت و همراه ، موافق ]
6- زمانی، تا کمرم در آب بود و در آب دست و پا میزدم. اکنون، معنی دریای ژرف که انتها ندارد را درک میکنم. (در دریایی بیانتها غرقه شدهام). [ میان = کمر / بی پایاب = عمیق و ژرف ]
****
7- امروز در حال غرق شدن هستم. بگذار تا به ساحلی برسم. آنگاه، داستان و درد دل آن کسی که در دریا غرق است را برایت بازگو خواهم کرد. [ با = در اینجا به معنی «به» بکار رفته است / کنار = ساحل و کنارۀ دریا / غرقاب = آبِ عمیق که شخص را غرق کند ، مقابل پایاب ]
8- اگر با شکایت بردن به نزد پادشاه، بیوفایی کردم به این دلیل بود که آن که کافر است، تنها دشمنانش را میکشد ولی این یار ما آنقدر سنگدل است که حتی دوستانش را هم میکشد. [ یَرغو = شکایت و دادخواهی / قاآن = لقبِ پادشاهان ترکستان و چین باشد ، خاقان چین / اعدا = جمع عدو ، دشمنان / احباب = جمع حبیب ، دوستان و عاشقان ]
****
9- نگهبان یار، از دست عاشقان و مشتاقان یار، صدایش در آمده است. همانگونه که آواز آوازهخوانی که درون خانه مینوازد، برای دربان مایه زحمت است (چرا که دیگران با شنیدن صدای آواز میخواهند به خانه وارد شوند). [ فریاد داشتن = به ستوه آمدن ، زاری کردن / رقیب = نگهبان و مراقب ، کسی که مواظبِ معشوق است و عاشق را از او دور می کند ، معمولاََ دایۀ دختر این نقش را بر عهده داشت و گاهی هم عاشق و معشوق از غفلتِ رقیب استفاده کرده و با اشاراتِ چشم و ابرو ، قول و قرار می گذاشتند و سخنان خود را به یکدیگر می گفتند / مشتاقان = آرزومندان ، عاشقان / مطرب = به طرب آرنده ، رامشگر و نوازنده / بوّاب = دربان و نگهبان ]
10- «ای سعدی! حال که دچار جور و ستم او هستی، دیگر نزدیک او نرو تا آسیب نبینی» پاسخ: «مگر کور هستی و نمیبینی؟ آیا من دارم خودم میروم؟ نه! این اوست که قلاب انداخته است و مرا به دنبال خود میکشاند!» [ جور = ظلم و ستم / بی بصر = نابینا و بی بصیرت / قلّاب = آهن پارۀ سرتیز و کج که بدان ماهی را شکار کنند (لغت نامه)] در این بیت، سعدی به ماهی و محبوب به صیاد تشبیه شده است .
عکس نوشته سعدی چو جورش میبری نزدیک او دیگر مرو
دانلود آهنگ همایون شجریان به نام قلاب
پخش آنلاین
سعدی
ابومحمّد مُشرفالدین مُصلِح بن عبدالله بن مشرّف، متخلص به سعدی (۶۰۶ – ۶۹۰ هجری قمری)، شاعر و نویسندهٔ پارسیگوی ایرانی است. اهل ادب به او لقب استادِ سخن، پادشاهِ سخن، شیخِ اجلّ و حتی بهطور مطلق، استاد دادهاند.
او در نظامیهٔ بغداد که مهمترین مرکز علم و دانش جهان اسلام در آن زمان به حساب میآمد – تحصیل و پس از آن بهعنوان خطیب به مناطق مختلفی از جمله شام و حجاز سفر کرد. سعدی سپس به زادگاه خود، شیراز، برگشت و تا پایان عمر در آنجا اقامت گزید. آرامگاه وی در شیراز واقع شدهاست که به سعدیه معروف است.
بیشتر عمر او مصادف با حکومت اتابکان فارس در شیراز و همزمان با حمله مغول به ایران و سقوط بسیاری از حکومتهای وقت نظیر خوارزمشاهیان و عباسیان بود. البته سرزمین فارس، به واسطهٔ تدابیر ابوبکر بن سعد، ششمین و معروفترین اتابکان سَلغُری شیراز، از حملهٔ مغول در امان ماند.
همچنین قرن ششم و هفتم هجری مصادف با اوجگیری تصوف در ایران بود و تأثیر این جریان فکری و فرهنگی در آثار سعدی قابل ملاحظه است. نظر اغلب سعدیپژوهان بر این است که سعدی تحت تأثیر آموزههای مذهب شافعی و اشعری و بنابراین تقدیرگرا است. در مقابل، نشانههایی از ارادت وی به خاندان پیامبر اسلام مشاهده میشود.
سعدی بیش از آن که تابع اخلاق بهصورت مطلق و فلسفی آن باشد، مصلحتاندیش است و ازینرو اصولاً نمیتواند طرفدار ثابت و بیچونوچرای قاعدهای باشد که احیاناً در جای دیگری آن را بیان کردهاست. برخی از نوگرایان معاصر ایران آثار او را غیراخلاقی، بیارزش، متناقض و ناهماهنگ قلمداد کردهاند.
منبع: ویکیپدیا