از کوزه همان برون تراود که در اوست

از کوزه همان برون تراود که در اوست

از کوزه همان برون تراود که در اوست

با سلام خدمت بازدید کنندگان عزیز سایت مولیزی.در ادامه میخواهم برای شما عزیزان این رباعی و ضرب المثل زیبا به نام از کوزه همان برون تراود که در اوست از شیخ بهایی تقدیم تان کنم.

لطفا تا اخر پست ما را همراهی کنید.

شعر از کوزه همان برون تراود که در اوست

شیخ بهایی ,دیوان اشعار,رباعی شماره 19

متن رباعی:

آن کس که بدم گفت، بدی سیرت اوست

وان کس که مرا گفت نکو خود نیکوست

******

حال متکلم از کلامش پیداست

از کوزه همان برون تراود که در اوست

******

منبع:گنجور

معنی از کوزه همان برون تراود که در اوست

در قدیم، آب آشامیدنی را برای تصفیه در کوزه ای می ریختند و درِ آن را با کلاهکی از حصیر یا ابریشم می پوشاندند. سپس کوزه را در ظرفی می گذاشتند و آبی را که از این صافی عبور می کرد می نوشیدند. در این روش، معمولاً کوزه و سرپوش آن، هر بو و مزه ای که داشتند، به آب منتقل می کردند.

در این مواقع اصطلاحاً می گفتند: «از کوزه همان برون تراود که در اوست.» این ضرب المثل بعد ها به قضاوت در مورد آدم ها رسید. یعنی وقتی این مثل را به کار می برند، منظورشان این است که رفتار و گفتار آدم ها، نشان دهنده درون آن هاست.

ضرب المثل از کوزه همان برون تراود که در اوست

۱- رفتار و گفتار آدم ها، نشان دهنده درون آن هاست.

۲- هر چیزی که در ذات چیزی وجود داشته باشد هر آنچه که در ذاتش است از آن بیرون می آید.

۳- رفتار هرکس اندیشه او را نشان می دهد.

بیشتر بخوان بیشتر بدان  در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم

۴- یعنی حتی اگر کوزه زیبا و از جنس مرغوب باشد، اما درون آن زهر باشد، از آن آب شیرین و گوارا تراوش نمی‌کند. پس نباید از فردی که خبیث است، انتظار داشت که رفتار خوب و پسندیده انجام دهد.

از کوزه همان برون تراود که در اوست پایه یازدهم

انشا: پیرمری سالخورده و گوژپشت از بد روزگار تنها و گرسنه بدون هیچ شناخت و چشم و سویی در بیابان بی آب و علف سرگردان مانده بود و به هر سو که نگاه می کرد بیابان می دید و آفتاب سوزان. اما نا امید نشد و باز پیش رفت و از دور خانه ایی سنگی دید. پایش را تند کرد تا به آن برسد.

شاید که در خانه کسی باشد که به او آبی، غذایی یا نشانی از شهر بدهد و پیرمرد از این مصیبت نجات یابد. رفت و رفت تا به خانه رسید! اما هر چه در خانه را کوبید هیچ صدایی نیامد و هیچ کس به بیرون نیامد،پیرمرد دوباره ناامید شد و از روی ناچاری و درماندگی  روی زمیننشست.

با نشستنش کوزه ایی سفالی در گوشه ایی از خانه دید شادمان شد و به سمت کوزه شتافت.

کوزه را بلند کرد و به دهان برد به امید آن که آبی در آن باشد و مرد رفع تشنگی کند اما مزه ایی بسیار بد سرتاسر دهانش را گرفت و مرد هر آنچه که بر دهان برده بود بیرون ریخت. در آن کوزه سرکه ایی بد بود و بد مزه را دید که به علت کهنگی و وجود حشرات زیاد طمع بدی گرفته بود.

بیشتر بخوان بیشتر بدان  هرکسی را بهر کاری ساختند

پیرمرد زیر لب گفت: چه خیال خامی که فکر کردم در کوزه آبی خنک و گوارا است. مشخص است که از کوزه همان تراود که در اوست.. نه آنچه که من در خیالات خود تصور می کردم.

نتیجه گیری: هر چیزی که در ذات چیزی وجود داشته باشد هر آنچه که در ذاتش است از آن بیرون می آید. اگر خوشی ذات باشد انسان با ذات خوب بیرون می آید و بر عکس.

صفحه 34 کتاب پایه یازدهم

از كوزه همان برون تراود كه دراوست انشا

به نام آنکه سخن بر سخندان اعطا کرد و خرد بر خردمند
چنان بهر این حکایت سخن ها بر زبان جاری ساخته اند که هر شخص براساس دانسته و مفاهیم خویشتن میتواند سخنی براساس منطقش بر زبان جاری سازد.

چنان گفته اند که روزی شخصی درمیان جمعی بنشسته بود از برای سخن دیگر گوش استماع بخشیده بود،به ناگهه خود را بر عجب مقدم دانسته و همی خواست تا خویشتن را در منظر دیگران بلند اندیش جلوه دهد.بنابراین در هر کلامی که دیگران بر یک دیگر مورد عنایت قرار میدادند مرد دغل باز آن را رد میکرد کذب میخواند.

به ناگه خرددانی در میان علما بر مکر وی پی بردهو خواست که اورا همی عبرتی بیش اندرون دارد.بنابراین از جمع حاضر سوالی را خواستار شد و همگان از گفتن آن عاجز ماندند.
خرددان رو به مرد دغل باز کرده و همی از او جواب پرسش را مسئلت دانست
مرد با شرمساری زنخدان در جیب فرو برده و خجل گشت،و از پاسخ به ان عجز خویش را اعلام کرد همگان بر عقل بی منطق وی خندیدند و ان را مورد تمسخر قرار دادند.خرد دان بر عمق مسئله اگاه گشته و چنان گفت که هرکس براساس علمش سخن میگوید و بدان سو از کوزه همان تراود که در اوست.

بیشتر بخوان بیشتر بدان  ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی

 

با تشکر از همراهی گرم شما مولیزی

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *