گر تو نمیپسندی تغییر کن قضا را
سلام به مولیزی های عزیز، گر تو نمیپسندی تغییر کن قضا را مصرعی ازغزل پنجم حافظ شیرازی است، در ادامه غزل پنجم حافظ، شرح غزل، تعبیر غزل در فال، دکلمه غزل و همچنین آهنگ دل میرود زدستم ازاستاد شهرام ناظری برای شما عزیزان آورده شده است. امید است این مطلب مورد توجه شما عزیزان واقع شود. از اینکه با نظرات سازنده خود ما را در بهبود و پیشرفت سایت مولیزی یاری می کنید سپاسگزاریم
گر تو نمیپسندی تغییر کن قضا را
غزل پنجم دیوان حافظ شیرازی
دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز
باشد که بازبینم دیدار آشنا را
ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون
نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا
در حلقه گل و مل خوش خواند دوش بلبل
هات الصبوح هبوا یا ایها السکارا
ای صاحب کرامت شکرانه سلامت
روزی تفقدی کن درویش بینوا را
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند
گر تو نمیپسندی تغییر کن قضا را
آن تلخ وش که صوفی ام الخبائثش خواند
اشهی لنا و احلی من قبله العذارا
هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی
کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را
سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد
دلبر که در کف او موم است سنگ خارا
آیینه سکندر جام می است بنگر
تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا
خوبان (ترکان) پارسی گو بخشندگان عمرند
ساقی بده بشارت رندان پارسا را
حافظ به خود نپوشید این خرقه می آلود
ای شیخ پاکدامن معذور دار ما را
گر تو نمیپسندی تغییر کن قضا را
شرح غزل پنجم دیوان حافظ شیرازی
~~~~~✦✦✦~~~~~
دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
در اثر آن عشق، دل در حال از دسترفتن است، گویا دیگر در اختیار من نیست. خطاب به دلخوشان راه سلوک که دل را از دست دادهاند تا صاحبدل شدهاند؛ میگوید به داد من برسید زیرا در کلافهی رازِ پنهانی گرفتار هستم که هر چقدر میخواهم با کنترل دلِ خود آن را پنهان کنم امکان ندارد و راز پنهان بالأخره آشکار خواهد شد مگر صاحبدلان تصرفاتی بنمایند و سالک را در وقار لازم حفظ کنند.
~~~~~✦✦✦~~~~~
کشتی شکسته گانيم ای باد شرطه برخيز
باشد که بازبينيم ديدار آشنا را
در چنگال عشق حال کسی را داریم که در میانهی دریا دچار کشتیشکستهگی شده و امید هیچ نجاتی از طریق کشتی نیست مگر آنکه باد نجاتی و نفحاتی، تختهپارههای کشتی جان پارهپارهشدن توسط عالم کثرات را به ساحل برساند و از آن طریق ما در مسیر رسیدن به معشوق خود از طوفان سهمگین زندگی دنیا، جان سالم بهدر بریم و به نور باد جانفزای شرطه، باز با دیدار آشنا که همان دیدار محبوب است نایل شویم و با آن دیدار روبهرو گردیم.
~~~~~✦✦✦~~~~~
ده روزه مهر گردون ، افسانه است وافسون
نيکی به جای ياران، فرصت شمار يارا
گردش روزگاران، هرچه میخواهد باشد، همه افسانه و افسون است و برای ظهور نور حق و تجلیات عشق یک راه بیشتر نمانده است و آن نیکی به جان یاران است و پرتو محبت به یاران سلوکی را انعکاس سیر الی الله دانستن؛ و این فرصت را از دست مده.
~~~~~✦✦✦~~~~~
در حلقهی گُل و مُل ، خوش خواند دوش بلبل
هاتِ الصُّبوحَ هَبُّوا يا ايُّها السُّکارا!
در فضایی و حلقهای که گل و شراب تو را احاطه کرده، چه قدر خوب بلبل نغمهسرایی کرد که ای ساقیِ بزرگ که مستیِ میآفرینی، صبوح و آن شراب صبحگاهی را بر ما ببخش تا روز خود را با دل خوشی تمام شروع کنم. در شبانگاه با تجلیات خود سرمستمان کردی، حال در صبحگاهان نیز از آن تجلیات پیمانهای عنایت فرما تا روز خود را با سرخوشی مالامال از عشق تو آغاز کنیم.
~~~~~✦✦✦~~~~~
آيينهی سکندر جام میّ است بنگر
تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا
آیینهی سکندر که در آن همهچیز به صورت جامع دیده میشود، چیزی جز میّ معرفت و شیداییِ قلبی نسبت به حق نیست، پس همه چیز را در آن آینه و آن جام بنگر تا احوال ملک دارا -که ملک داریوش سوم است و عبرتگرفتن از شکست او از اسکندر- را بر تو عرضه دارد و راز حاکمیت بر احوالات و خطورات خود را بیابی.
~~~~~✦✦✦~~~~~
ای صاحب کرامت شکرانه سلامت
روزی تفقدی کن درويش بینوا را
حافظ به عنوان درویشی بی نوا که طالب تفقد از صاحب کرامتِ معنوی و آینه سکندر است و از آن جامِ میّ معرفت که همهچیز در آن دیده میشود، میخواهد که با سرازیرکردن آن میّ، نگاه او را به حقیقت نافذتر گرداند و شکرانهی سلامت صاحب کرامت را که از خطورات و وساوس آزاد شده چنین تفقدی میداند که سایرین را دستگیری کند.
~~~~~✦✦✦~~~~~
آسايش دو گيتی تفسير اين دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
از آنجایی که آسایش دنیا و آخرت رعایت انصاف و مروّت با دوستان و مدارا با دشمنان است، تفقد به درویش بینوا را، چه او را دوست بهشمار آوری – به جهت ارادتی که به تو دارد- و چه دشمن داری – به جهت کوتاهیهایی که میکند- پیشه کن.
~~~~~✦✦✦~~~~~
در کوی نيک نامی ما را گذر ندادند
گر تو نمیپسندی تغيير کن قضا را
گذر ما به کوی نیک نامی نیفتاد و اساساً ما را به آنجاها راه ندادهاند، مائیم و همین بدنامی و رندی؛ و بهتر است همینطور که هستیم با ما مدارا کنی و اگر این طور ما را نپسندی باید قضا را تغییر دهی و این غیر ممکن است پس با همین حال که ما داریم ما را دستگیری کن و تفقد نما.
~~~~~✦✦✦~~~~~
آن تلخوش که صوفی امُالخباثش خواند
اَشْهَی لَنَا وَ اَحْلی مِن قُبْلَةِ العُذا را
تلخوش همان شراب است که تلخوشی آن موجب خوبی آن است. صوفی که حافظ در اینجا میگوید باید شخص خاصی باشد زیرا صوفی شراب را امُالخبائث نمیداند. آن شخص خاص ظاهراً عماد فقیه بوده است.
میگوید آن شراب را که صوفی ام الخبائث میخواند و مادر همه پلیدیها میداند. هم برای ما شیرین است و هم اشتهاآور و آن از بوسهی یک گلعُذار بکر، شیرینتر و اشتهاافزاتر است.
حافظ در اینجا نظر به شرابی دارد که در ازاء دستگیریهای ریاضتگونه صاحبان کرامت به میان میآید که سخت است و تلخوش ولی آن شعف مستی که در ازاء آن پیش میآید از همه لذتهای عالم ماده بهتر و بیشتر است و به همین جهت از صاحبان کرامت میخواهد با او مدارا کنند زیرا حاضر است آن ریاضتهای سخت را به جان بخرد به امید تجلیات مشاهداتی که سالک را تا فنای کامل و مستی نهایی جلو میبرد.
~~~~~✦✦✦~~~~~
هنگام تنگدستی در عيش کوش و مستی
کاين کيميای هستی قارون کند گدا را
در راستای ریاضتهای تلخوشِ عارفانه هرگاه قبضی حاصل شد و از آن احوالات شهودی دستت خالی شد، از عیش عاشقانه و مستانه کوتاهی مکن و خوشی پیشه کن که این عیش و مستی اگر بینوای درمانده باشی تو را به قارونی تبدیل میکند مثل کیمیایی که مسّ را طلا میکند، سالک را به توحید میرساند. این معجزه توجه به فقر ذاتی است که چگونه جهت انسان را با اُنس کامل با خدا جلو میبرد و عیش واقعی به مستی مطلوب سالک را به ظهور میرساند.
~~~~~✦✦✦~~~~~
ترکان پارسی گو بخشندگان عمرند
ساقی بده بشارت رندان پارسا را
اینکه گفته شد در هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی؛ سخن ترکان پارسیگوست که با این سخن به مخاطبان خود عمر میبخشند و آنها را از مرگ غفلت از فقر ذاتی میرهانند. ای ساقی میّ معرفت و شهود رندانی که در هنگام تنگدستی در عیش و مستی فرو رفته و با چشمپوشیدن از دنیا، پارسایی پیشه کردهاند را؛ بشارت ده که میتوانند در این مسیر از دست تو از آن میّ بهرمند شوند.
~~~~~✦✦✦~~~~~
سرکش مشو که چون شمع از غيرتت بسوزد
دلبر که در کف او موم است سنگ خارا
در مسیر عشق سرکشی مکن تا دلبری که سنگ خارا در دستاش مانند موم نرم است، از سر غیرت تو را بسوزاند. زیرا شمع هم میخواست به جای اظهار فقر، با درخشندگی ضعیف خود لاف برابری با نوری را بزند که در سینهی اولیاء است و لذا نرم شد و تمام گشت و سرکشیاش او را سوزاند و نابود کرد چون خودبین بود
~~~~~✦✦✦~~~~~
حافظ به خود نپوشيد اين خرقهی میّ آلود
ای شيخ پاکدامن معذور دار ما را
حافظ از شیخ پاکدامنی که مخاطب خود قرار داده عذرخواهی میکند که این خرقهی میّ آلودهای که پوشیده از سر اختیار خود نبوده بلکه اقتضای حکم ازلی و الطاف الهی اینچنین بر او رانده شده که رند باشد و در مسیر طلب مستی و عشق به حضرت محبوب توجهی اینچنین داشته باشد و از تقوای ظاهری عبور کند؛ پس ای شیخ پاکدامن که از مست انتظار رعایت قالب شریعت را داری او را معذور دار.
گر تو نمیپسندی تغییر کن قضا را
تعبیر غزل پنجم دیوان حافظ شیرازی در فال
اگرچه سختی های زیادی را تحمل می کنید اما نگران نباشید که این روزهای سخت نیز خواهد گذشت. با دوستان و رفیقان صادق باشید و با دشمنان مدارا کنید تا به آرامش برسید.
در زندگی صبر و توکل و قناعت پیشه کنید. از خیال پردازی حذر کرده و قدر لحظات عمر را بدانید تا به موفقیت برسید. عمر پربرکتی دارید و به زودی ایام فقر و تنگدستی به پایان خواهد رسید.
دکلمه ی غزل پنجم دیوان حافظ شیرازی
دانلود آهنگ شهرام ناظری دل میرود ز دستم
پخش آنلاین آهنگ شهرام ناظری دل میرود ز دستم