یکی روبهی دید بی دست و پای
سلام به مولیزی های عزیز، با شعر یکی روبهی دید بی دست و پای از بوستان سعدی با شما دوستان همراه هستیم. در ادامه متن کامل شعر به همراه معنی برای شما عزیزان آورده شده است. امیدواریم این مطلب مورد توجه شما واقع شود. از اینکه با نظرات سازنده خود ما را در بهبود و پیشرفت سایت مولیزی یاری می کنید سپاسگزاریم.
یکی روبهی دید بی دست و پای (باب دوم در احسان)
حکایت درویش با روباه
یکی روبهی دید بی دست و پای
فرو ماند در لطف و صنع خدای
که چون زندگانی به سر میبرد؟
بدین دست و پای از کجا میخورد؟
در این بود درویش شوریده رنگ
که شیری در آمد شغالی به چنگ
شغال نگون بخت را شیر خورد
بماند آنچه روباه از آن سیر خورد
دگر روز باز اتفاق اوفتاد
که روزی رسان قوت روزش بداد
یقین، مرد را دیده بیننده کرد
شد و تکیه بر آفریننده کرد
کز این پس به کنجی نشینم چو مور
که روزی نخوردند پیلان به زور
زنخدان فرو برد چندی به جیب
که بخشنده روزی فرستد ز غیب
نه بیگانه تیمار خوردش نه دوست
چو چنگش رگ و استخوان ماند و پوست
چو صبرش نماند از ضعیفی و هوش
ز دیوار محرابش آمد به گوش
برو شیر درنده باش، ای دغل
مینداز خود را چو روباه شل
چنان سعی کن کز تو ماند چو شیر
چه باشی چو روبه به وامانده سیر؟
به چنگ آر و با دیگران نوش کن
نه بر فضلهٔ دیگران گوش کن
بخور تا توانی به بازوی خویش
که سعیت بود در ترازوی خویش
چو مردان ببر رنج و راحت رسان
مخنث خورد دسترنج کسان
بگیر ای جوان دست درویش پیر
نه خود را بیفکن که دستم بگیر
خدا را بر آن بنده بخشایش است
که خلق از وجودش در آسایش است
کرم ورزد آن سر که مغزی در اوست
که دون همتانند بی مغز و پوست
کسی نیک بیند به هر دو سرای
که نیکی رساند به خلق خدای
معنی شعر یکی روبهی دید بی دست و پای
۱- فردی، یک روباه ناتوان و بی دست و پایی را دید و از آفرینش و لطف خدا حیران شد.
۲- که این روباه معلول چگونه روزگار خود را میگذراند؟ و با این حال و روز از کجا خوراک به دست میآورد؟
۳- درویش آشفته حال در این اندیشه بود که ناگهان شیری که شغالی را شکار کرده بود جلو آمد.
۴- شیر، شغال بدبخت را خورد و روباه از آنچه مانده بود، خورد تا سیر شد.
۵- روز دیگر همین اتّفاق پیش آمد که خداوند روزی رسان، خوراک روباه را به او رساند.
~~~~~✦✦✦~~~~~
۶- چشمان مرد با این یقین بینا شد (به آگاهی رسید)، رفت و به خداوند آفریننده اعتماد و تکیه کرد.
۷- درویش با خود گفت: از این به بعد مانند مورچه ای در گوشه ای مینشینم، زیرا جانوران بزرگ و درّنده به زور و توانایی خود روزی نمیخورند. (خداوند روزی ایشان را میدهد.)
۸- درویش مدتی چانه اش را در گریبان خود فرو برد (گوشه نشینی گزید) و معتقد شد که خداوند بخشنده روزی او را از غیب خواهد فرستاد.
۹- نه مردم ناشناس و نه دوست، در اندیشه کمک به او نیفتاد تا این که از شدّت ضعف، مثل ساز چنگ، رگ و استخوان و پوستش به جا ماند. (لاغر و نزار شد.)
۱۰- وقتی که از ضعف و ناتوانی صبر و هوش برایش باقی نماند، از دیوار محراب این صدا به گوشش رسید:
~~~~~✦✦✦~~~~~
۱۱- ای انسان مکار و تنبل، برو مانند شیر درّنده باش (خودت شکارکن) و خود را مانند روباه معلول ناتوان نشان نده.
۱۲- چنان بکوش که همانند شیر از تو چیزی بماند تا دیگران از تو بهره مند شوند، چرا مانند روباه با غذای پس مانده دیگران سیر میشوی.
۱۳- تا میتوانی از درآمد بازوی خودت غذا بخور، چرا که سعی و تلاش خودت میزان و سنجش رفاهت خواهد بود.
۱۴- ای جوان دست پیرمرد درویش را بگیر (به او کمک کن) نه این که خودت را بیندازی و ناتوان جلوه بدهی تا دیگران دستت را بگیرند و به تو کمک کنند.
۱۵- خدا آن بنده ای را میآمرزد که مردم از وجود او در آسایش و راحتی باشند.
۱۶- کسی که در سرش مغز و عقل دارد به دیگران نیکی میکند؛ زیرا آنان که نادان و بی مغز هستند فرومایه و بی خردند.
۱۷- کسی در دو جهان لطف و احسان خدا را میبیند که به آفریدگان خدا نیکی و دهش کند.
یکی روبهی دید بی دست و پای از کیست
این شعر زیبا از سروده های شاعر بزرگ سعدی شیرازی است.
بوستان سعدی
بوستان سعدی یا سعدینامه نخستین اثر سعدی است که کار سرودن آن در سال ۶۵۵ هجری قمری پایان یافتهاست. سعدی این اثر را زمانی که در سفر بودهاست، سروده و هنگام بازگشت به شیراز آن را به دوستانش عرضه کردهاست. این اثر در قالب مثنوی و در بحر متقارب سروده شده و از نظر قالب و وزن شعری حماسی است، هر چند که از نظر محتوا به اخلاق و تربیت و سیاست و اجتماعیات پرداختهاست. بوستان ده باب دارد هر باب به موضوعی ربط دارد.
منبع: ویکیپدیا